طرح پیشنهادی ايجاد اکادمی تحقيقات معارف اسلامي و انسانی ـ از محترم محمد عالم افتخار

عمومی

 این متون سندی؛ در حدود یک دهه پیش؛ در یکی از کتاب های اینجانب؛ البته به دنبال تحقیقات و تحلیلات مربوط؛ آمده بود که از چند سال بدینسو روی انترنیت نیز قابل دسترسی میباشد

مگر درین روز ها که خوشبختانه ضرورت اصلاحات در آموزش های دینی مدارس و مکاتب و دانشگاه های کشور در فضای سیاسی و مذهبی و دولتی و فرا دولتی با حدت ویژه؛ مطرح میباشد؛ که هنوز بیشتر احساساتی و شعاری است تا تدبیری و مصممانه و سازنده؛ به موقع دیدم تا آنها را مستقلانه آماده نشر و تقدیم به پیشگاه هموطنان و اولیای اندیشه و صلاحیت و مسئولیت نمایم.

خوشحالم که روز تا روز جبر های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و امنیتی ملی و جهانی؛ مبرمیت و قابل اعتنا و توجه و اهتمام بودن همچو اندیشه ها را که با جوهره خرد و خونابه دل؛ صورت بسته است؛ نشان میدهد.

 

 

ضرورت استخلاص دین و قرآن از چنگ خائنین ملی:

 

مليونها شهيد و معلول و معيوب و معتاد و مريض و آواره و محتاج اين سرزمين که هر يک از آنان ميتوانست؛

 نابغه يي، عالم جيدي، فيلسوف کبيري، فقيه پرفتوحي، سردار نجات بخشي، رهبر بصيري، زعيم رهگشايي، پيشواي صديقي، مخترع کشافي، طبيب حاذقي، آموزگار مدبري، نويسندهِ خلاقي، هنرمند آفرينشگري و خلاصه يک عضو پر توان و سخت فايده رسان نه تنها به ملت ما بلکه به تمامي عالم و آدم باشد؛

ولی با دريغ بی پایان؛ فداي سياست هاي شيطاني و بازي هاي فرعوني و شدادي؛ در پوشش عوامفريبانهِ ديني و مذهبي یعنی فدای مطامع اختاپوت جنگ صلیبی گرديدند؛

همه و همه می طلبند که بايد دیگر براي يکبار و به طور هميشه؛ دين و وجدان و عقايد ملکوتي مردم مؤمن و خدا پرست ما از چنگال ايادي شيطان، از انحصار سودا گران بي غيرت داخلي و فرستادگان وحشي دجال مشرب از پُشت مرز هاي مصيبت زا و فلاکت آفرين؛ نجات يابد.

دين مقدس اسلام که مقام رفيع ملکوتي دارد، جايگاه آن در پاي عرش اعلاي رب العالمين است، نبايد به پرتگاه پست و ملوث و آگنده از کثافت و ريا و دروغ سياست و تجارت کاباره يي و مکاره يي پائين آورده شده هم ديانت و عقايد پاک و قدسي مردم پايمال و هم بالواسطهِ آن مانند قرن ها و دهه هاي گذشته؛ خود آنان، اولاد و ازواج و مال و ملک و شرف و ناموس شان به ليلام و آتش و خاکستر سپرده شود.

حکم مؤمن بهِ ما قرآن عظيم الشان است که تا خود شما نفس ها و عقل هاي خود را تميز و تطهير و بيدار و جرار نسازيد، بِه شدن روز و روزگار و ترقي و تعالي و رستگاري دنيوي و اخروي تان محال است.

لهذا برای تحقق کافهِ اهداف وآرمانهای واقعاً شریفانه، نجیبانهِ رهایی بخش و رستگاری آفرین ملی اشتراک عاقلانه، عادلانه، از خود گذرانه وعاشقانه در حیات ملی، سازماندهی، قوام و کمال آن در حکم فرض عدول ناپذیر برای همه گان است!

اين درست است که نبي کريم پيامبر عاليقدر اسلام و کتاب آسماني اش (قرآن مجيد) منسوب به عرب و زبان عربي است. اما به هيچوجه و هيچ صورتي، اين دين کامل و شامل الهي بر وفق کدام امتيازي، عرب را بر غير عرب، سلطان و حکمران مطلق تا قاف قيامت نساخته است. نزد اين پيغمبر جليل و اين کتاب مبین؛ بهترين مردم، نه عرب يا عجم بلکه فقط و فقط و تنها و تنها «متقي ترين» ايشان است.

برعلاوه این حقیقت سخت سزاوار تحقيق و تدقيق همه جانبه و مایهِ الهام و افتخار فراوان است که اجداد و نياکان آريائي و خراساني ما در تکميل و تکامل دين اسلام و تمدن اسلامي، سردار و پيشوا و رهبر و فرمانده بودند نه فقط دنباله رو و سياهي لشکر.

 باید مضمون و محتوای درخشان این فصول تاریخ خراسان بزرگ و افغانستان اسلامی که عمدتاً با تعمد شؤونیزم عربی و بعدتر با جعل و تزویر فاشیزم قبیلوی حتی الوسع به تحقیر تخطئه و نسیان مواجه شده است، با روشنایی و درخشش شائیستهِ آن؛ آفتابی و به فرزندان وطن، به عرب وعجم و به مجموع بشریت تفهیم و تصویر و متبلور و متجسم گردد!

چنانکه حضرت سلمان پارسي صحابي جليل القدر آريائي حضرت محمد مصطفي(ص)، از ياران انگشت شمار شبانه روزي آنحضرت بود، تدبير با شکوه نظامي وي در ((غزوة خندق))، اخلاق حميده و پارسايي بي زوال و تزلزل ناپذير وي در حيات روزمره و همچنان در ايام حکمراني مداين و ساير خدماتش در گسترش اسلام، نقش عظيمي به جا گذاشته است؛ و حسب اشارت صریح قرآن کریم؛ ایشان توسط مردمان زمانه ـ البته با نیات نادرستی ـ؛ حتی در مقام آموزگار حضرت محمد؛ نیز تلقی می گردیده اند.

 

قوم حضرت سلمان علی البدل قوم حضرت محمد(ص):

 

مسلماً هيچ کس تا کنون به مردم ما نگفته، ولي اين حکم قرآن عظيم الشان، آنهم در سورهء مبارکهء (محمد) و به خصوص در آخرين آيهء آن است که اگر (اعراب) که آخرين کتاب الهي و پيامبر اولي العزم آخرالزمان از لحاظ زبان؛ آنان را افتخار نسبت به خويشتن نصيب گردانيده است؛ از تعاليم حقيقي رب العالمين، روي بر تابند، خداوند اکبر و اعلم و اقدس قوم ديگري را براي پيشبرد صحيح و سليم هدايت قرآني (صراط المستقيم) و تداوم تعليم و تعلم رسالت محمدي (ص) بديل شان بر گزيده و يا بر خواهد گزيد.

اتفا قاً در صفحهء (٥٤) طبع دوم سال ١٣٤٧ جلد ششم قرآن مجيد با ترجمه و تفسير (چاپ کابل) آمده: (( در حديث است (که با اطلاع از اين آيهِ کريمه) صحابه عرض کردند: يا رسول الله! آن قوم ديگر کيست که (در اين آيه) بسوي آن اشاره شده؟)).

رسول مقبول(ص) بر شانهء حضرت سلمان پارسي دست گذاشته فرمودند:

((قوم اين مرد!)) .

علامات اين پيشگويي پيامبر اکرم که خود بالذات معجزه يي از معجزات آنحضرت است، در تاريخ اسلام کم نيست. منجمله سپهسالار خورشيد آساي اسلام – ابو مسلم خراساني و ياران تاريخ آفرينش؛ بهترين پاسداران خلاقت اموي و سپس مؤسسان درجه اول و تکوين دهنده گان خلافت ٥٠٠ ساله عباسي و معراج بخش مدنيت اسلامي عصر عباسي اند.

امام ابو حنيفه ابن نعمان کابلي؛ مؤسس و تدوين کنندهِ فقه درخشان حنفي که تا کنون اضافه تر از نصف مسلمانان جهان اعم از عربي و عجمي پير و مقتدي وي ميباشند، شخصيت پُر عظمت ديگري است که حق و سهم جليل و سترگ اجداد آريائي و خراساني ما و همکيشان همخون مان در ايران و ماورا النهر و فلات عجم را مبرهن و مسجل فرموده.

و علاوه بر اينها کهکشاني از بزرگمردان و ابر زنان شجاع و پارسا و پر غرور و پر نبوغ ما تاريخ عمومي اسلام را طوري زينت بخشيده و اساساً آفريده اند که – اگر شخصيت و روحانيت بيرون از قياس حضرت پيامبر اکرم را که در حقيقت به هيچ ملت و قوم بخصوصي تعلق جداگانه نداشته و از جانب رب العالمين(بهترين عالم) معرفي شده است، استثنا نماييم- حق و سهم و ميراث ما در ديانت و مدنيت کبير اسلامي حتي بيشتر از دو بر سه است.

درکتاب ((معجزات پيامبر اسلام)) که ماْ خوذ از منابع معتبر فقهي و تاريخي اسلام است ((علي ابن عبدالله (رض) روايت ميکند: روزي پيغمبر اکرم(ص) در مجمعي از اصحاب دست نيايش به درگاه آفريدگار جهان باﻻ نموده، در خواست کرد، الهي! به شام ما و يمن ما برکت بده. و سه بار اين دعا را تکرار فرمود. در هر مرتبه اصحاب از نبي کريم تقاضا ميکردند تا در بارهء نجد نيز (که در آن وقت سومين شهر بزرگ اسلامي بود) دعا نمايند. بالاخره رسول الله (ص) به تقاضاي مکرر اصحاب چنين جواب دادند: اهل نجد مستحق اين دعا نيستد، چونکه از اين جا به همدستي گروه شياطين فتنه ها بر پا ميشود و هرج و مرج ها بوجود ميآيد.

در همين کتاب اضافه ميشود: ((نجد موضعيست در قرب مکة مکرمه. طبق پيشبيني نبي کريم (ص) واقعهء جمل و صفين در آنجا رخ داده و ظهور دجال لعين و ياجوج و ماجوج از اين ناحيه بوقوع خواهد پيوست. مسلک باطلهء وهابيت که به زعامت محمد ابن عبدالوهاب (نجدي) از سال ١١١٥هجري قمري به اين طرف در عينية نجد جزيره نماي عربستان سعودي به ظهور پيوسته و پيرواني از خود دارد، هم متکي به اين پيشبيني هاي رسول الثقلين ميباشد)).

چيزي کاملاً مسلم و مبرهن است که اعراب مؤمن و مسلمان و متقي و مستمسک حقيقي به حبل المتين الهي يعني قرآن مقدس، برادران ديني و انساني و جزء وجود و قلب و روح ما اند و ما حتي بنا بر حرمت قرآن عظيم الشان که به زبان عربي نازل گرديده است، بنا بر حرمت ذات مقدس و نوراني حضرت محمد عربي (ص) پيامبر دين مقدس و مؤمن بهِ خويش و بنا بر حرمت عالي ترين مکان هاي مقدسه و متبرکه اسلامي يعني حرمين شريفين که سرزمين عربي به يُمن وجود آنها مشرف است، منحيث المجموع به برادران و خواهران عرب خويش؛ احترام بيش از اندازه نيز قايليم.

ولي بدبختانه بخصوص حقايق دهه هاي اخير و رويداد هاي خونين فرعون صفتانه و بربرمنشانه در سرزمين اسلامي ما و عليه جان و مال و شرف و ناموس و امنيت و سلامت هموطنان ما که منجمله به تحريک و تمويل و سازماندهي افراد و گروه هاي عرب نما و از جمله گروه بن ﻻدن،…. ، مدرسه والا های پطرو دالر و ديگر وهابيون رخ داده و ميدهد، واقعاً حاکي از چي چيزيست؟

آيا زمان آن نرسيده است که از خود بپرسيم: مگر تاريخ فرعونيت باری ديگر تکرار نميشود؟

اين قتال و وحشت براه انداختن عليه فرزندان و وارثين صحابي جليل القدر پيامبر اسلام حضرت سلمان پارسي، بشکلي از اشکال به وعيد قرآني فوق الذکر و حديث آمده به دنبال آن رابطه يي به هم نميرساند؟؟!

مقام دين؛ منيع تر و رفيع تر از سياست است و آنقدر منيع و رفيع است که اساساً در تصور نمي گنجد . بدين جهت از همين جا بايد قبول کنيم که وهابيت و ديگر جريانات ارتدادي در پوشش دين و دعاوي ديانت و اصلاح ديانت، دين نيست بلکه تنها و تنها سياست است و آن هم سياست وحشيانهء فرعوني!

بايد مقام دين مبارک و مقدس خود را محفوظ داشته، به اين پديده ها، طوريکه شايسته است، فقط و فقط به گونه سياست و جنگ طلبي منافقان نگاه کنيم و به مثابهِ سياست و توطئه با آنها برخورد تحقيقي، اکتشافي، استخباراتي و تدارکاتي نموده بالنتيجه تدابير سياسي و رزمي تدافعي متقابل اتخاذ نماييم.

لهذا شايستة شان و شرف ما نيست که ارثيهء کبير معنوي تاريخ و نياکان خود را در وجود حقيقت دين مقدس اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامي دست کم گرفته و عنان آن را بدست ((ﻻرنس)) هاي زمان و ابليس هاي پنهان و عيان از خود و بيگانه رها کنيم.

بباید دین مقدس خویش، افتخارات عظیم نیاکان خود در تکوین و تکامل تمدن، فرهنگ و معنویات اسلامی و قرآن مجید مؤمن بهِ خویش را از چنگ اختاپوت جنگ صلیبی و فاشیزم منحط و مرتد قبیلوی؛ بدر آورده و حقیقتاً مالک و متولی آنها گردیم تا باري ديگر عظمت و جلال و تقديس و تهذيب قرآن و اسلام در سرزمين سلمان پارسي، ابو مسلم خراساني، امام اعظم ابو حنيفه، امام غزالي، ابن سينای بلخی، فخر رازي و کهکشاني از خرد و دانش و تدين و تبحر همانند آنان احيا و برپا گردد.

 

 

«دینِ دولت» تدوین و آموزش سراسری واحد می طلبد:

 

آسان است که در قانون اساسی نوشت: “دین دولت جمهوری اسلامی افغانستان، دین مقدس اسلام است” ولی از آنجا که دین دولت، راهنمای عمل و تقوی و وظیفه و مسؤولیت است، الزامی و اجباری است که بطور بلامنازع وعاری از ابهامات و شائیبه ها تدوین و در تمام زبان های ملی کشور و به یکسان در اختیار جویندگان علم و حقیقت که مسلماً مشمول کافه مردم افغانستان است، گذاشته شود.

مردم افغانستان هرگز حاضر نیستند وهابیت، دیوبندیت، قادییانیت، اخوانیت، ایدیولوژی پاکستان، ایدیولوژی القاعده، خرافات قبیلوی و طالبانیزم را به مثابهِ دین دولت مطبوع خود بپذیرند تا زمانیکه بر مفردات اصول و ارزش های دین مقدس اسلام چنین اجماع ملی تحقق نیافته حکم این مواد قانون اساسی معلق وغیر قابل اجرا وغیر قابل دفاع است.

به منظور تحقق مستدام این فریضهِ سترگ ملی به نظر بنده قبل از همه باید کار را به قرار زیرین آغاز باید کرد:

 

 طرح پیشنهادی

ايجاد بنياد تحقيقات معارف اسلامي و انسانی:

 

علاوه بر آنچه گفته آمدیم يکي از شرايط بنيادين، بسيار مهم و سخت توجه طلب و وسواس بر انگيز پروسة قوام ملي و از جمله تسري تمام و کمال رواني و معنوي هويت ملي، بلوغ وحدت ملي، اساسگذاري درست و تکامل منطقي و هدفمند دولت ملي همانا اعتناي خردمندانه، علمي و عملي به معارف اسلامي و انسانی است.

بلا درنگ بايد قيد کرد که عالم نمايي ها، برخوردهاي فلسفي و جدلي و احياناً ساينتفيک با اهل دين و معتقدات وجداني توده هاي مردم، جز در محيط هاي تحقيقي و اکادميک، ماجرا جوي يي داراي عواقب فجيع و وخيم است. کما اينکه تجارب قابل ملاحظه يي طي دهه هاي اخير، در زمينه به سطح ملي اندوخته شده است.

صرف نظر از واقعيت عقب ماندگي کنوني اقتصادي ـ تاريخي در منگنهِ شيوهِ زندگي قبيلوي و پدرسالاري و نيمه فيودالي که ناگزير پوسته رو بنايي آنها منحيث المجموع واپس زده و منحط است، وجدان ديني و باور هاي ژرف اساطيري و ملکوتي، توکل به ماورالطبيعه و قضا و قدر نه فقط چيز هاي در خور بر خوردهاي سبکسرانه نيمچه دانشمندانه و فضل فروشانه نيست، بلکه به اتکاي تجارب پيشرفته ترين جوامع بشري، غنيمت هاي ذيقيمت فرهنگي، معنوي و رواني جامعه بشري شمرده ميشود. همانقدر که سوء استفاده سياسي و غرض ورزانه از اين گنجينه هاي فرهنگي و رواني، محکوم و منفور است، برخورد نا بخردانه در تلطيف و تبيين و تعليم و تعلم و خلاصه در بهره گيري حد اعلي مثبت و مطلوب ملي و انساني از آنها نيز مطرود و مردود ميباشد.

با در نظرداشت اين واقعيت بسيار روشن که در حال حاضر اساسات و حقايق گنجينه هاي اساطيري و فرهنگي ما به شمول نصوص و مفاهيم اصلي و حقيقي دين مقدس اسلام در انبوه عظيمي از خرافات قبيلوي و شيوه هاي توليد و تفکري که حتي به ماقبل التاريخ بر ميگردد و علاوتاً با تيوري ها و ايديولوژي هاي التقاطي و ارتدادي مولود استعمار کهن و نوين غربي و شرقي در آميخته و مغشوش است؛

و با درنظرداشت اينکه، حقايق و ارزش هاي تلطيف شده، ناب و نفيس وجداني و اخلاقي ديني و اسلامي در بازسازي و نوسازي مادي و معنوي کشور و ملت ما جا و مقام رفيعي دارد، ايجاد اکادمي، مرکز و بنياد تحقيقات معارف اسلامي يک ضرورت بسيار جدي و سترگ ملي ما است.

اين مرکز يا بنياد که در هر حال عاليترين و نيرومندترين اکادمي به بهترين مفهوم علمي و معاصر آن خواهد بود، بايد در گام نخست بر مباني زيرين استوار باشد:

ـ با در نظرداشت اهميت ملي ارزش معنوي و رواني، الهام بخشي در کار و توليد و ساير ملاحظات که نام و عنوان ميتواند و بايد داشته باشد، پيشنهادي در حد يک اصل مسلم؛ اين است که اکادمي مورد نظر بايد به نام نامي صحابي شگفت انگيز، سخت بزرگوار و پر افتخار خراساني حضرت محمد (ص) پيامبر اسلام يعني ((سلمان پارسي)) مسمي گردد.

تازه خود، شناخت دقيق و عميق حضرت سلمان (رحمت الله عليه)، سر گذشت تاريخي وي، سهم و تاثير وي در تکوين و پيروزي دين اسلام، اخلاق و مميزات زندگاني شخصي و همچنان حيات حکومتي اش چيزي بسيار پر ارج، گرانبها و اثر گذار در کليه عرصه هاي زندگاني معنوي و اخلاقي جامعه ملي ما بوده و ميباشد.

و بدينگونه، انشا الله، خواهيم داشت: اکادمي يي با عاليترين مشخصات و محتوي علمي بنام (بنياد تحقيقات معارف اسلامي و انسانی سلمان پارسي).

لهذا در ادامه متن همين نام را به کار مي بنديم.

ـ بنياد تحقيقات معارف ديني و اسلامي سلمان پارسي يا به اختصار ((بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي)) از همه اولتر بايست مؤسسه کاملاً ملي باشد، نه مؤسسه دولتي و نه هم مؤسسه يي مربوط به سکتور خصوصي.

ـ بودجه اين بنياد بايد ترجيحاً از طريق گشايش صندوق خاص پولي که مساعدت هاي مالي بدون قيد و شرط و خالصانه کافه افغانها، مؤسسات و نهاد هاي اجتماعي و فرهنگي ملي و بين المللي و هکذا مسلمانان و ساير علاقمندان و اخلاصمندان در سراسر جهان به آن واريز گردد، تدارک و تامين شود، اما به هيچ وجه تمويل آن از جانب تنها يک مرجع؛ دولت، مؤسسه يا شخصيت ملي و فراملي پذيرفتني نيست. بگذار، لااقل در اين مختصر از اقامه ادله و براهين در اين زمينه صرف نظر کنيم.

ـ علاوتاً، بذل کننده گان مساعدت هاي مادي، حتي نبايد توقع بيش از حد اِخبار و اشاعه و سيع کمک هاي شان را داشته و يا خود به چنين اِخبار و اشاعه دست بزنند. صورت حساب بودجه وي بنياد با اعلام مراجع مساعدت و تمويل و چگونگي بيلانس دخل و خرچ و مفاد و ضرر، در نشرات موقوته بنياد، درج و به اطلاع مردم افغانستان، مسلمانان دنيا و ديگر جهانيان بايد رسانيده شود.

ـ بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي، بنياد تحقيقات همه جانبه معارف اسلامي و ایضاً انسانی است و بدين جهت نيز در نام اصلي آن کلمات ((اسلامي و انسانی)) بايد به طور مؤکد و تغيير ناپذير حک و ثبت باشد. ((انسانی)) بدين معني که پيرامون مجموعه معارف ديني و فکری بشریت از نخستين مراحل ميتالوژي و عناصر پرستي تا تمامي زواياي تاريخي، معنوي، فقهي و اخلاقي اديان ادعا شده چون برهمني، بودایی، زردشتي و اديان قبول شده به مثابه منزلات آسماني؛ با آخرين اسلوب ها و ميتود هاي علمي تحقيقات به عمل آورد و همزمان تمامی اندیشه های معرفتی و فلسفی و هنری و علمی و تکنولوژیک محصول خرد و دماغ آدمی را بررسی و نقد و ارزش یابی نموده تناسب ها و تناظر های آنها با ادیان و باور ها؛ و چونی و چرایی همه اینها را چنانکه نیاز سوزان نوع بشر است؛ کشف بدارد و پاسخ بگوید.

ماحصل تحقيقات را براي استفاده طبقات سِني گوناگون جامعه افغاني از اطفال کودکستانی گرفته تا شاملان مکاتب و مدارس و دانشگاه ها و کاربران رسانه های سنتی و انترنیتی به طرز شايسته آن تدوين و در اختيار دولت و مؤسسات ملي تعليم و تربيه، تحصیلات عالي و مسلکي، مطبوعات و رسانه ها و مراکز تعليم و تربيه ويژه ديني و عموم مردم قرار دهد.

((اسلامي)) بدين معني که در مورد دين مقدس اسلام به مثابه آخرين و کاملترين دين آسماني که در عين حال دين عموم مردم افغانستان است، تحقيقات، تتبعات و تاليفات آن انتها درجه مسؤولانه، روشنگرانه، عميق و دقيق بوده؛ از جهل و سفسطه و افراط و تفریط و تعصب و تحجر عاری است. لهذا جايگاه اين دين بزرگ را روشن و مشعشع در ميان تمامي اديان و باور هاي ديني قديم و جديد بشري مبرهن خواهد کرد، اساسات واقعي آنرا مسجل و مدلل، از اکاذیب و تحریفات و تلبیسات تفکيک نموده اصول و نصوصي را که طرف منازعه و مباحثه بوده و منجر به ايجاد شعب و فرق و مذاهب گوناگون در اين ديانت واحد گرديده است را از لحاظ تاريخي، اوضاع اقتصادي و سياسي هر زمان، تحليل و انالیز و بازیابی میدارد؛  

و با مطالعات پيرامون پيشوايان و بنيان گذاران قرائت هاي گوناگون، کشفيات در مسايل روانشناسانه، ايديولوژيک، سنن مسلط فرهنگي ماورا ديني در زمانه مورد نظر، باور هاي قومي و قبيلوي (اتنيکي)، وابسته گي هاي مستقيم و غير مستقيم با ارباب اقتدار و بر عکس حالت هاي اپوزيسيوني و ديگر عوامل مؤثره عيني و ذهني در زمان و مکان مورد نظر چون نفوذ های استخباراتی و مافیایی مطالعه، تدقيق و تبيين نموده، دريافت هاي علمي، مستدل، مستند و مبتني بر ادله و براهين روشن و مشخص را در زمينه ارائه و بالنتيجه به رفع و دفع غبار ها و دود هاي سوء تفاهمات، تضادها و تناقضات ـ چه بسا خونين و وحشيانه ـ علماً و عملاً نقطه پايان خواهد گذاشت،

اعتلاي معنويات ديني و اخلاقيات ملت شمول نيکو و حسنه را تأمين و آنرا به وجدان ملي مردم ما مبدل خواهد کرد.

ـ يکي از هزاران برنامه کاري بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي عبارت است از تحقيقات و کاوش هاي گسترده و در کامل ترين ابعاد پيرامون حدود و مباني ((جهاد)) در مسیحیت و اسلام و آئین ها و ایدئولوژی های دیگر قدیم و جدید، تدوين تاريخ کاملاً علمي و مسؤولانه ((جهاد)) در زمان حيات پيامبر بزرگ اسلام، در زمان زندگاني و خلافت خلفاي راشدين و هکذا در مراحل مختلفه تاريخ خلافت ها، سلطنت ها و امارت هاي منسوب به مسلمانان در سراسر جهان به طور اعم و در کشور و سرزمين اجدادي ما به طور اخص.

ـ تحقيقات و تتبعات کامل و شامل در مورد مذاهب متعدد «اسلامی» و برداشت هاي سياسي ـ سازماني جنگ افروزانه از آنها، اکتشافات در حقايق پيرامون سازمان هاي تروريستي و مافيايي منسوب به اسلام از قبيل ((القاعده)) و داعش؛ علل، انگيزه ها، بستر ها و دلايل اجتماعي و روان شناسانه، سياسي و فرهنگي آنها، مطالعات در باره جنبش هاي تروريستي منسوب به اسلام، تروريزم سازمان يافته داراي اهداف فردي و جمعي ملکي و نظامي، تروريزم انتحاري، اصل ((انتحار)) در اسلام، راز ها و رموز، اصول و ميتود هاي تربيت و تجهيز انتحاريون بنابر اهميت و ضرورت ملي و بين المللي عاجل آن، يکي از برنامه هاي فوري و دست اول بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي بوده و ميباشد.

ـ تدوين مؤکداً علمي، همه جانبه، خونسردانه، غير جانبدارانه و دور از احساسات و جذبات فضل فروشانه و تفاخرات مبالغه آميز ملي و مذهبي تاريخ آنچه که بنام ((جهاد ١٤ ساله)) در افغانستان معروف شده با تحقيقات همه جانبه جيوپوليتيک و تاريخي اين دوران، نقش پاکستان، ايديولوژي و استراتيژي هاي سياسي، نظامي، مذهبي و سوق الجيشي آن در اين پروسه، نقش هاي ساير همسايگان با تفکيک نيرو ها و واحد هاي دولتي، نيمه دولتي و غير دولتي آنها، نقش «جنگ سرد» و رويا رويي ابر قدرت ها در منطقه و خلاصه تمامي آن واقعيت ها، حقايق، اسناد، شواهد و دلايل که به روشن شدن کم و کيف اين پروسه مدد رساند، ملي ترين رسالت بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي ميباشد.

ـ تدوين تاريخ و دانستني هاي جامع و کامل پيرامون طالبانيزم، سيطره و لشکر کشي ها، سوانح و فجايع ارتکاب شده توسط طالبان که از همان آغاز همدوش با نيروهاي ويژه القاعده و مليشه هاي پاکستاني به تحرک آمده و تا کنون غايله شان به نحوي از انحا ادامه دارد، با در نظرداشت تصادف تاريخي ظهور طالبان با ختم اعتبار صد ساله گی تاريخ خط استعماری «ديورند» و تصادف سقوط شان با سانحه تروريستي انتحاري بي سابقه در تاريخ بشر يعني فاجعة ١١ سپتمبر ٢٠٠١ در ايالات متحده امريکا و عواقب آن؛ فصل مطالعه و تحقيق ويژه و عاجل ديگر کانون يا بنياد تحقيقات ديني و اسلامي سلمان پارسي شمرده ميشود.

ـ تحقيق پيرامون مقوله ((عالم دين)) و مراتب آن، ضابطه ها، اوصاف و مشخصات و بالنتيجه تدوين اصول و مقررات دقيقاً مبتني بر اساسات پاکيزه اسلامي و مبادي منزه شرعي براي تثبيت عنوان ((عالم دين))، ترفيع درجات آن، حقوق و امتيازات آن، صلاحيت ها و مسووليت هاي آن، تنبيه و مجازات آن تا سرحد سلب عنوان ((عالم دين)) يا تنقيص درجه آن در صورت تخلف از اصول موضوعه اخلاقي و احساس مسؤوليت ديني و مذهبي، ملي و بشري در ساحه صلاحيت ها و امکانات کاري و اثر گزاري اش و ملاحظات لازم و ضروري فراتر، وظيفه ملي و مذهبي ديگريست که در برابر کانون تحقيقاتي سلمان پارسي (ع.ر) قرار دارد.

ـ رسالت بزرگ روحاني و معنوي ديگر بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي عبارت است از تحقيق و مطالعه عميق و دقيق مجدد در مورد کان و کيف زيارات، مزارات و اماکن متبرکه، کشف و جستجوي محلات قتل و دفن سرداران و قهرمانان نامدار ملي و ديني وطن ما که بنابر وحشيگري هاي اجانب سلطه گر و فرعون صفت و نوکران جاني تر و خايين تر وطني آنها مغشوش و پنهان شده و يا برازندگي و عظمت و جلال شايسته و بايسته را ندارد و هکذا دريافت و تشخيص محلات قتل هاي دسته جمعي، کشتار هاي بي رويه کودکان، زنان، جوانان و پيران بي دفاع و يا مغلوب اين سر زمين، به گناه مدافعه از خاک و وطن، آزادي و استقلال، شرف و ناموس و احياناً معتقدات پدران و نياکان. تحليل و توصيف دقيق و وسيع اين سوانح و قرباني هاي لرزاننده و سفارش تدارک منار هاي يادگار، فيلم ها و آثار تجسمي متناسب با حقايق تاريخ و نگارش تاريخنامه هاي درسي، داستانها، رمانها و آثار ادبي و هنري…

پيشبيني ميشود که نخستين محققان و اکادميسين هاي اين بنياد از طريق امتحان کانکور بسيار جدي و دقيق تحت نظر تيم استادان معروف و داراي وجهه ملي از پوهنتون هاي کشور، اکادمي هاي علوم، مؤرخان، محققهن و خلاصه مردان و زنان به نام رسيده علم و فرهنگ کشور از ميان داوطلبان بر گزيده شوند و تداوم اين امر، البته در چوکات خود کانون و بنياد؛ اصول، راه ها و وسايل خويش را خواهد يافت.

نظام داخلي بنياد بر مبناي اصول تجربه شده و مثبت در جامعه بشري يعني اصول مرکزيت توأمان با دموکراسي سازمان يافته، نتايج مطالعات و تحقيقات با طرح و مدافعه در کنفرانس هاي علمي و با تائيد و تسجيل در اين کنفرانس ها، قابل نشر و عرضه به جامعه و جهان خواهد بود…

در کتابي بنام ((بيست مقاله)) قزويني به نقل از ((تاريخ بلخ)) آمده است: «قتيبه بن مسلم باهلي سردار معروف حجاج چندين هزار نفر از آرياييان را در خراسان و ماوراالنهر کشتار کرد و در يکي از جنگ ها به سبب سوگندي (!) که خورده بود، اينقدر از آرياييان بکشت که به تمام معني کلمه از خون آنها آسياب روان گردانيد و گندم آرد کرد و از آن آرد نان پخته و تناول نمود، زن ها و دختر هاي آنان را در حضور آنها به لشکر عرب قسمت کرد.»

و اضافه شده است: ((آنگاه قبر اين شقي ازل و ابد پس از کشته شدنش زيارتگاه قرارداده شد و براي تقرب به خدا و قضاي حاجات تربت آن شهيد (!) را زيارت ميکردند.))

اين، يکي از مثال هاي کوچک و اتفاقي است، تاريخ جباريت و بربريت چنگيز ها، هلاکو ها، تيمورلنگ ها، علاوالدين جهانسوز ها و …..، لشکر کشي هاي انتقام جويانه و سلطه خونين طولاني مستقيم و غير مستقيم تئوکراسي تازي ها و فجايع توام با ستراتيژي ها و تاکتيک هاي بي نهايت مستور و غالباً غير مستقيم فرنگي ها که هنوز آثار و بقاياي آن ساري و جاري است و جنایات «پولپوت ـ ینگساری» افغانی، فجایع دهه اشغال شوروی و تاخت و تاز اجیران جنگی «جنگ سرد»، پاکستان و شیخ های وهابی عرب و در برابر آنها رشادت ها، مردانگي ها، جانبازي ها و تحمل قرباني هاي بي حد و حصر جاني و مالي و نذرانه خون و سر و مال و اولاد و هستي به پاي وطن و بنام «ملت افغان» يا خراسان و آرياناي ديروز که منحيث المجموع ارثيه حماسي، افتخارات بي بديل و ميراث معنوي پدران و نياکان مظلوم و معصوم اما پر غرور و تسليم نا پذير و بالنتيجه مقدس و معظم ما است؛ به تحقیق، توثیق و تدوین شائیسته از زاویه وجدان بیدار وعادل اسلامی و انسانی ضرورت اکید دارد. تاریخواره های موجود در زمینه ناکافی، مغرضانه و حتی کاذبانه و خائینانه است!

اينها همه و همه ساحت بيکرانه جستجو و کافت و کاو ذره بيني و ذُروه بيني، تحقيق و مطالعه، تفکيک سره ها و نا سره ها و پالايش حق ها و نا حق ها است!

اتفاقاً اينجا آزمونگاهِ «ملي بودن» و «ضد ملي بودن »، «مسلمان صديق» بودن و «مسلمان منافق» بودن، مؤمن و فدوي «علم و حقيقت» بودن و يا مزدور و غلام «جهل و ضلالت» و «ارباب آنها» بودن است!!!

پروسهِ «ملت شدن افغانها»، تا زماني نميتواند مکمل شود، که عقايد ديني افغانها به علم و آگاهي از دين، به علم و آگاهي از روحانيون، پيشوايان و سخنگويان ديني شان مبدل نگردد. بايد هر باشنده تازه جوان و کهنسال افغانستان، به درجه اول سواد کامل داشته باشد تا کتاب مقدسي را که لاي هفت پوش ابريشمين پيچيده و در طاق خانه يا مسجد خود گذاشته است، از لحاظ حروف و الفبا ديده و شناخته بتواند. به درجه دوم بايد يا زبان قرآن را که عربي قریشی 1400 سال پیش است، با عاليترين ادبيات آن و زبانشناسی بياموزد تا خود بتواند به مغز و متن قرآن وقوف يابد و وسوسه هاي شيطاني را با احکام راستين الهي تميز کند و يا بر گردان و ترجمه مطمئن و معتبر کلام الله را صاحب گرديده و سواد ادبي درک و فهم آنرا در زبان دوم دارا شود.

چون وصول به اين درجه از خود آگاهي ديني زمان ميطلبد و نيازمند تحقق پروگرام عمومي ملي سواد آموزي و تکميل تعليمات ابتدايي اجباري همه گاني است و اتفاقاً يک ضرورت مهم و بر جسته تکوين و تکامل هويت ملي و وحدت ملي و نيل به تأسيس و تکميل دولت ملي هم؛ رسانيدن جامعه به همان حد ضرور اعتلاي خود آگاهي ديني و مذهبي است، مهمترين و اشد ضرورت ملي هر افغان به صورت فوري و عاجل اين است که ((عالم دين)) را با شک و وسواس بسيار زياد، مورد شناخت قرار دهد.

هر افغان بايد سعي کند تا بداند که امام مسجد، خطيب و مبلغ و مسئله گوي شهر و کوچه اش اساساً افغان و از زمره اولاده مسلمان است يا مانند حضرت ((لارنس)) و فضيلت مآب جاسوس فرنگي امام چهارده ساله مسجد پل خشتي اصلاً کدام اجينت آي . اس . آي، انتلیجینس سرویس، سیا، موساد و امثال آن است. و در صورت افغان و اولاد مسلمان بودن، آيا ايمانش سرِ جايش هست يا اينکه به مراجع و منابع غارتگران داخلي و استيلا جويان خارجي گرو ميباشد؟؟

هيچ قدرتي مخصوصاً در عصر دموکراسي نميتواند، به طور کلي مدعيان پيشوايي ديني را از سياست و فعاليت سياسي منع و محروم کند ولي سخن در اينجا است که به حکم تاريخ و تجارب عديده ايکه همه روزه در دور و بر ما ميگذرد، عناصری از اين رديف، ميتوانند واسکت هايي پر از مواد منفجره داشته باشند و بعضاً عمل سياسي شان عوض آنکه به خير و فلاح ملت باشد، بنيان هاي وحدت ملي، حاکميت ملي، آرمانها، آزاديها، ثروت ها و غنايم ملي را متزلزل و متلاشي مي کند.

 با يک ((امان الله)) ممکن بود، افغانستان، امروز جاپان دوم آسيا باشد. ارشاد و رهنمايي و کمک واقعاً اسلامي و انساني به وي، نجات بخش افغانستان و ملت آن بود، ولي انفجار دولت و امحاي سياسي وي، بدست ملا نماهاي داراي واسکت هاي پراز مواد منفجره، طوريکه ديديم ما را به اسفل السافلين زمين و زمان سر نگون کرد.