نویسنده : صبور سیاهسنگ
دزدیهای رحمان بابا از حافظ شیراز
نوادگان بیگناه رحمان بابا به واژه “انصاف” گرایش نمایشی و یکسویه دارند. تا بگویید بالای چشم فلان نورچشم تان ابروست، دشنام میشنوید:
بیگناهان را از بهر کمبود آگاهی شان کوبیدن نشاید. آیا خود رحمان بابا به “برابری ترازوی انصاف” باور داشت؟ آیا آن هنرمند گرانسنگ، با همه بزرگی و توانمندی، ارزشی به نام “صداقت” را میشناخت؟ اگر آری؛ آیا به امانتهای دیوان حافظ دستبرد میزد؟ خواهید گفت: توارد دو سه مصراع همگون کناه کبیره نیست. دو و سه کم اند، چهار پنج تصادف را نیز میتوان بخشید، ولی بیشتر از هشتاد مصراع حافظ را در بازارسیاه پشاور به نام خود بهتان بستن و گران فروختن هرچه شود، هنر نمیشود؛ زیرا امانت را خاک خیانت نمیکند، چه رسد به بابایی که خود را پارسای خاکسار مینامد.
چند شمه پنهاننشدنی:
(1) سرقت آشکار در روز روشن یا daylight robbery. نمونهها:
حافظ
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری! به یمن لطف شما خاک زر شود
*
رحمان بابا
چی یی زر کړ زیړ رخسار زما د خاورو
عاشقی نه وه په باب زما کیمیا وه
[]
حافظ
گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
*
رحمان بابا
چی د څنگه می دلبر، په لاس کی جام دی
نن اورنگ د زمانی زما غلام دی
[]
حافظ
ساقیا عشرت امروز به فردا مفگن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
*
رحمان بابا
ته چی دا رنگی اوږدی اوږدی وعدی کړی
کشکی راوړی ما ته خط د امانی
[]
حافظ
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
*
رحمان بابا
بی له عشقه چه می پړی شه د پوزی
گڼه نور له جملگی قیده آزاد یم
[]
حافظ
غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست
جز این خیال ندارم، خدا گواه من است
*
رحمان بابا
هر زیارت لره چی ځمه، مراد ته یی
زه زایر د میخانی او حرم نه یم
[][]
حافظ
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آبورنگ و خالوخط چه حاجت روی زیبا را؟
*
رحمان بابا
مخ دی بی خط و بی خاله هسی زیب کا
چی یی هیڅ حاجت د خط و د خال نشته
[]
حافظ
بدم گفتی و خورسندم، عفاکالله نکو گفتی
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
*
رحمان بابا
هغه شونډی چی خوږی دی تر شکرو
د شکنځلو یی عار نه کړی عاشقان
البته حافظ خود این اندیشه عاشقانه را از سعدی گرفتهاست: اگر دشنام فرمایی وگر نفرین، دعا گویم/ لب لعل شکرخا را جواب تلخ میزیبد
(2) دزدیدن اندیشه یا plagiarism در پوشش تظاهر اندر تغافل. نمونهها:
حافظ
تو خانقاه و خراب اند رین میانه نبین
خدا گواه که هر جا که اوست، با اویم
*
رحمان بابا
خدای لره به ورشم، سودا د یار له مخه
بل غرض می نشته په کعبه، په بتخانه
[][]
حافظ
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
*
رحمان بابا
څو ونه وینمه ستا سترگی که خدای کا
عزراییل لره به هومره ځان ورنکړم
[][]
حافظ
از آن زمان که بر این آستان نهادم سر
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
*
رحمان بابا
چی می سر په مځکه ایښی دی خپل یار ته
په آسمان باندی ختلی لکه لمر دی
[][]
حافظ
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و نصیحتگر بیکار کجا؟
*
رحمان بابا
رحمان هسی وزگار چیری دی له عشقه؟
چی غوږ ونیسی ناصح غوندی وزگار ته
[][]
حافظ
منعم کنی ز عشق، ولی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
*
رحمان بابا
شیخ و زاهدان چی نصیحت کاندی و ماته
نه دی خبر شوی ستا د مخ له محسناته
(3) قاچاق تکنیک یا shadowing: برخی از سرودهای بابا نشانههایی از “رندی” هنر حافظ را در خود نهفته دارند؛ مانند:
حافظ
سحر کرشمه وصلش به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
*
رحمان بابا
اوس به زه د شب خیزی څه منت وکړم
چه چهره د کړ ه په خوب کښی لا حضوره
برگردان
دیگر چرا منتپذیر شبزندهداری باشم؟
چهرهات را در خواب به من نمایاندی
کلیدها/ شگردها: “اوس (اکنون) و شبخیزی” که پیشنهاد کننده خواب شبانه است در برابر “بیداری”، همگذاری “منتناپذیری” و “خواب بهتر ز بیداری”، گزینش “حضور چهره در خواب” به جای “خواب دیدن کرشمه وصل”
حافظ
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
*
رحمان بابا
هیڅ په سترگو نه وینم د خپل صورت چه کوم دی
ډوب تر هسی حده په انوار یم ستا د مخ
برگردان: از پرتو روشنای رویت تهنشین شدهام، چنانک/ هرگز چگونگی سیمای خویشتن را نمیبینیم
کلیدها/ شیوهها: “ندیدن سیمای خویشتن” در برابر “گم شدن فکر خویشتن از ضمیر” که هر دو پیشنهاد کننده “فنا” اند، همگذاری “غرقه رفتن در روشنای رخ دوست” و “سرشار شدن هوای سینه از بودن دوست”
حافظ
به پیش آیینه دل هر آنچه میدارم
به جز خیال جمالت نمینماید باز
*
رحمان بابا
زه رحمان د یار په غم کی هسی ډوب یم
چه هیڅ نه وینم په سترگو مگر دی
برگردان: من رحمان چنان در اندوه یار چنان غرقم/ که هیچکس – مگر او را- به دیده مینگرم
کلیدها/ گزینشها: “فرورفتن در اندوه یار” به جای “ویژه شدن آیینه دل” و همگذاری “کسی مگر او را ندیدن” و “بازتاب چهره یگانه: تو”
حافظ
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
*
رحمان بابا
آزادی تر دا په هورته بله نشته
چه بندی د یار د زلفو په ځنځیر یم
برگردان: آزادی فراتر از این دگر نیست/ که بسته زنجیز گیسوان یار هستم
کلیدواژه ها: برابر گذاری “برتر شمردن زندان – با زنجیز گیسو – از آزادی” و “رستگاری بستگان کمند موی تابدار”
حافظ
به بوی زلف و رخت میروند و میآیند
صبا به غالیهسایی و گل به جلوهگری
*
رحمان بابا
له هوسه د هر گل کره خندا شوه
چه یی ولید د ستا د حسن گلستان
برگردان: از هوس در خانه هر گل خنده شگفت/ همینکه نگاهش به گلزار سیمای تو فتاد
[][]
حافظ
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
*
رحمان بابا
د رحمان شراب له عشقه
نه انگور، نه له عنبه
برگردان: باده رحمان از عشق/ نه ز انگور، نه ز عنب
[][]
حافظ
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
*
رحمان بابا
سالکان چه د جهان تماشه کاندی
له جهانه یی مطلب جهانآرا دی
برگردان: سالکان که تماشای این جهان ورزند/ آماج شان ز جهان جهان آراست
[][]
حافظ
فراق و وصل چه باشد، رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
*
رحمان بابا
رنځ راحت د عاشقانو واړه ته یی
دا درواغ دی چه وصال دی یا هجران
برگردان: رنج و آسودگی دلدادگان همه تویی/ به دروغ میگویند: دور افتادن یا به هم رسیدن
گرچه زنجیره کنونی را فراوان میتوان دنباله داد، پایان میبخشم با بخشی از سرود شورانگیز حافظ (ای خرم از فروغ رخت لالهزار عمر/ باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر/ از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست/ کان در غمت چو برق بشد روزگار عمر) و کش رفتن رسوای آن از سوی رحمان بابا به این برهنگی (تل به نه وی شگفته بازار د عمر/ نه به جوړ دی همیشه بازار د عمر/ لکه برق چه مخ څرگند کاندی بیا نه وی/ هسی تیز دی بیسکون رفتار د عمر) که نیازی به اگر و مگر ندارد.
گذشته ازینها، عبدالرحمان بزرگ هنگامی که از حافظ نمیدزدد، سرودپرداز گرانارج و ستودنی میگردد. بد نیست هواداران چشموگوشبسته بابا نیز بدانند که آن زردموی آبی چشم سرزمین فرنگ درست گفتهبود:
People who live in glass houses should not throw stones
باشندگان شیشهخانهها نباید [سوی دیگران] سنگها افگنند.