راهکار دولت “دونالد ترامپ” در خاورمیانه مبتنی بر بازدارندگی ایران، مداخله هدفمند در مناقشه سوریه و افزایش حضور نظامی در منطقه است که تنها وخامت اوضاع را تشدید و به اعتبار آمریکا، حتی در میان متحدانش آسیب بیشتری رسانده است
روزنامه اینترنتی «گازیتا.رو» در تحلیلی نوشته است: در اواخر دهه 2000 به نظر میرسید که تا سال 2020 منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دیگر منطقه دارای اولویت برای سیاست خارجی آمریکا نباشد. در آن زمان تصور میشد که منافع ملی آمریکا روی منطقه آسیا متمرکز شود. ولی روند اوضاع به گونه دیگری پیش رفت: واشنگتن از رویارویی مستقیم با چین دست برداشت و مرکز ژئوپلیتیکی توجه وزارت امور خارجه آمریکا همچنان روی منطقه خلیج فارس متمرکز بود.
در مراحل اولیه جریاناتی که نام «بهار عربی» به خود گرفتند، خوش بینی زیادی در واشنگتن بوجود آمده بود. ولی بسیار سریع مشخص گردید که تعداد و خصوصیات چالشها در منطقه عواقب درازمدتی خواهند داشت: بحران خاورمیانه از آمریکا این امکان را گرفت تا بدون آسیبهای سیاسی، مالی، ژئوپلیتیکی و اعتباری برای خود، نتایج مورد نظر خود را از وضعیت بوجود آمده در این منطقه بگیرد.
آمریکا برای چه تا این اندازه به خاورمیانه نیاز دارد؟
محیط نامساعد برای حضور آمریکا در خاورمیانه باعث فروپاشی نظام سیاسی برخی کشورها، افزایش تعداد گروههای تندرو و افراطی و همچنین تغییر کیفی روابط واشنگتن با کشورهایی شد که تا پیش از این متحد آمریکا محسوب می شدند.
عملیات نظامی در لیبی تا حدود بسیار زیادی روی تصمیم گیریهای آمریکا برای استفاده یا عدم استفاده از توان نظامی خود در منطقه تاثیر گذاشت. اگر عملیات نظامی در لیبی از سوی بیش از 60 درصد سیاستمداران و مردم آمریکا حمایت میشد، در عوض مداخله نظامی مستقیم واشنگتن در مناقشات نظامی در سوریه و یمن تنها مورد حمایت 21 و 16 درصد قرار گرفت. برای مثال در سال 2012 در رابطه با سوریه، حدود 60 درصد آمریکاییها از اعمال تحریمهای درازمدت و نظریه ایجاد منطقه پرواز ممنوع حمایت می کردند، ولی تنها 13 درصد از اعزام نیروی نظامی یا حمایت از گروههای مسلح مخالف دمشق حمایت کردند.
با این وجود مسئول بودن قطعی واشنگتن در ائتلاف غربی برای ایجاد هرج و مرج در منطقه چندان قطعی نیست. ولی این به معنای آن نیست که بخش اعظم کارشناسان مسائل منطقه به این مسئله اعتراف نکنند که عملیات نظامی آمریکا در عراق باعث شد که نیروهای اسلام گرای افراطی مانند داعش بوجود آمده و در منطقه خاورمیانه فعال شدند.
کنترل اوضاع در خاورمیانه از دست آمریکا خارج شد
البته کارشناسان در این مسئله هم اتفاق نظر دارند که افزایش نفوذ ایران در منطقه باعث شکست طرحهای آمریکا شد. به همین دلیل ادامه راهکار آمریکا در خاورمیانه بر ضرورت در نظر گرفتن اقدامات مضاعف برای بازدارندگی ایران و ادامه حضور نظامی خود در منطقه تاکید کرده است.
منتقدان عدم اراده لازم باراک اوباما بر این عقیده بودند که حفظ نفوذ آمریکا در منطقه در چنین شرایطی ضروری است، اگر رئیس جمهور حاضر باشد از توان نظامی استفاده کند. عدم تمایل یا عدم توانایی بخشی از سران سیاسی آمریکا در شناخت واقعیات جدید در منطقه اساس این عقیده بود. آنها به جهت دادن رهبران این کشور به سمت به اصطلاح آنها «بازگرداندن» خاورمیانه به آمریکا بود، ادامه دادند. بدین ترتیب آنها به فکر افتاده و آشکارا اعتراف کردند واشنگتن دیگر نمی تواند به تنهایی جریاناتی را که خود مستقیم یا غیرمستقیم بوجود آورده، هدایت کند.
این تحولات منجر به آن شد که اوباما اعتماد به رهبران خاورمیانه را از دست داد و خود رهبران منطقه ای هم کمتر از قبل دیگر به توانایی آمریکا برای دفاع از آنها ایمان داشتند. هرچند واشنگتن همچنان نقش آفرین در منطقه محسوب میشد، ولی در نگاه بسیاری از کشورهای منطقه دولت آمریکا دیگر قدرت مطلق به نظر نمی رسید.
باز شدن پای روسیه به سوریه و در مجموع به خاورمیانه، به ادامه توسعه این تمایلات کمک زیادی کرد، ولی دلیل اصلی آن نبود. ولی دقیقا به این دلیل، در آن زمان دونالد ترامپ، نامزد پست ریاست جمهوری آمریکا وعده داد که «به جنگ در سوریه خاتمه خواهد داد»، ولی از تلاش برای سرنگونی ساختار دولتی این کشور خودداری کند. تلاش برای اینکه بالاخره مناقشه فلسطین-اسرائیل حل و فصل شود، برای ترامپ در درجه دوم اهمیت قرار داشت، در حالیکه بطور استاندارد نخستین خواسته روسای جمهوریهای سابق آمریکا طی ده سال اخیر بود.
ترامپ عملا این وظیفه را پیش روی خود قرار داد تا شکل ایده آلی برای «حضور کافی» آمریکا در خاورمیانه بدست آورد تا با وجود کاهش تعهدات متحدانه واشنگتن، بتواند نفوذ سیاسی خویش را برای تحقق منافع مورد نظرش برای آمریکا حفظ کند.
اتاق فکر و مرکز تصمیم گیریها در مورد خاورمیانه
تصمیم گیریها و هماهنگی آنها در جهت گیری به سمت خاورمیانه برعهده تیم افسران مورد تایید دونالد ترامپ در شورای امنیت ملی آمریکا قرار دارد. تقریبا تمامی این افراد بعد از سال 2003 به نوعی در تدوین راهکار مبارزه با جنبشهای شورشی در عراق مشارکت داشتند. عملا تمامی این تیم در ترکیب ساختار شورای امنیت ملی از مقامات سرویسهای اطلاعات نظامی آمریکایی بودند که در آن زمان توسط “مایکل فلین” مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، انتخاب شدند. اعضای این تیم کاملا متخصص و از احترام زیادی در محافل نظامی برخوردار بوده، و در عین حال کمتر در دید افکارعمومی شناخته شده هستند.
در اوایل فوریه سال 2017 بدستور ترامپ و به توصیه فلین، بخش ویژه ای به ریاست سرهنگ “درک هاروی” مسئول مسائل خاورمیانه شد. این مقام نظامی آمریکایی مسئولیت مشاور ویژه ترامپ و هماهنگ کننده امور خاورمیانه و شمال آفریقا در کاخ سفید را نیز برعهده داشت. این دقیقا سرهنگ هاروی بود که مسئول تشخیص ماهیت جنبشهای شورشی در عراق بعد از سرنگونی صدام حسین و همچنین ایجاد مکانیزمی برای مبارزه با آنها در این کشور بود.
البته هاروی در ماه جولای سال گذشته از شورای امنیت ملی آمریکا برکنار شد. علت آن هم تنها جایگزینی مایکل فلین با ژنرال “هربرت مکمستر” بود که مشاور جدید امنیت ملی ترامپ این شورا را از حضور اعضای مورد اعتماد فلین «پاکسازی» کرد.
بجای هاروی، سرهنگ بازنشسته “مایکل بل” منصوب شد که تا پیش از این نفر سوم از لحاظ رده بندی و مدیر بخش کشورهای پادشاهی منطقه خلیج فارس بود. وی در زمان خدمت خود در ارتش آمریکا در مرکز ستاد فرماندهی آمریکا در اروپا و خاورمیانه فعالیت کرده و در این اواخر نیز ریاست کالج امنیت بین الملل در دانشگاه دفاع ملی آمریکا را برعهده داشت.
یکی دیگر از افراد قربانی «فهرست پاکسازی» مکمستر، “ریل لمپرت” مسئول بخش شورای امنیت ملی آمریکا در زمینه اسرائیل، مصر، اردن و فلسطین بود که از ماه مه سال 2014 این سمت را برعهده داشت. در عوض سرهنگ “جوئل ریبرن” مدیر مسئول کشورهای عراق، ایران، لبنان و سوریه توانست سمت خود را در زمان مکمستر نیز حفظ کند.
آشنایی با «سرهنگهای تحت فرماندهی ترامپ» در شورای امنیت ملی آمریکا برای درک تصمیمات اتخاذ شده از سوی رئیس جمهوری در زمینه خاورمیانه، دارای اهمیت است. این افراد در جریان عملیات نظامی آمریکا در عراق، در زمان باراک اوباما مسئولیتهای حساسی داشتند و بر این عقیده هستند که دقیقا او مسئول از دست دادن عراق است. آنها می گویند: اوباما از یک سو باعث شد تا ایران نفوذ خویش در منطقه را گسترش دهد و از سوی دیگر با «بی تفاوتی» خود به شکل گیری گروه تروریستی داعش کمک کرد.
واقع بینانه بودن تجزیه و تحلیل «سرهنگهای ترامپ» حداقل به دو دلیل دچار پیچیدگی است: اولا، تجربه مستقیم این افراد، ناخودآگاهانه آنها را به دنبال «ردپای» ایران می کشاند. دوم اینکه، آنها با داشتن ماموریتهایی در سیاست خاورمیانه، در واقع در فکر امکان بازگشت به عرصه جنگهایی هستند که چندین سال پیش، اوباما فرصت آن را از این افراد گرفته بود.
این در حالی است که دونالد ترامپ مایل است تا راهکار آمریکا در رویارویی با تهدیدات موجود در خاورمیانه، شدیدالحن و تهاجمی باشد و این افراد حاضر هستند تا این خواسته را تامین کنند. البته مسئولیت مهم در این رابطه بر عهده «ساختارهای نظامی» آمریکا قرار دارد که نقش اصلی در آنها را پنتاگون و سازمان سیا بازی می کنند.
برنامه نظامی خاص آمریکا برای منطقه خاورمیانه
در تابستان سال 2017 کنگره آمریکا برای اقدامات به اصطلاح « ائتلاف ضدداعش» این کشور مبلغی معادل 1،3 میلیارد دلار بودجه در نظر گرفت. بدین ترتیب وزارت دفاع آمریکا از درخواست ماه مه خود برای آماده سازی و تجهیز تسلیحاتی ارتش عراق و واحدهای پلیس این کشور در این راستا، کاملا راضی بود.
روابط با کردها جهت گیری جداگانه و بسیار پیچیده ای برای پنتاگون بود. کردهای سوری در حال مبارزه با داعش حمایت مالی مستقیمی را از بنیاد خاصی در وزارت دفاع آمریکا دریافت می کردند. برغم اعتراض جدی دولت ترکیه، این پرداختهای ویژه هنوز متوقف نشده است، هرچند در پایان سال گذشته مقامات پنتاگون اعلام کردند که پروسه «بازگرداندن» تسلیحات نظامی ارسالی برای کردهای سوری آغاز شده است.
در رابطه با کردهای عراق، اوضاع پیچیده تر از این بود. ساختارهای نظامی آمریکا دارای قرارداد سالانه با پیشمرگه ها در زمینه ارسال سلاح و پرداخت «دستمزد» به نیروهای نظامی در حال مبارزه با داعش بودند. ولی بعد از برگزاری همه پرسی مربوط به استقلال کردستان، پنتاگون تصمیم گرفت تا در این قرارداد تجدیدنظر کند و کردهای عراقی را بدون حمایت مستقیم مالی و تجهیزات نظامی رها کند.
در ماه جولای کاخ سفید هم برنامه سری سازمان سیا برای حمایت از برخی گروههای مسلح مخالف سوری را بعد از آنکه سلاحهای ارسال شده برای آنها نزد گروههای تروریستی مرتبط با «القاعده» پیدا شد، را متوقف کرد. مشکل «از دست دادن» تسلیحات آمریکایی در سوریه و عراق که بعد از مدتی «بدست گروههای تروریستی می افتادند» طی سالهای گذشته افزایش زیادی یافت. بطور مشخص از 1،45 میلیون قبضه سلاحی که آمریکایی ها به عراق و افغانستان تحویل داده بودند، بیش از نیمی از آنها «بطور درست استفاده نشده» یا «گم شدند» که این مسئله عواقب منفی را به دنبال داشت.
برغم وعده انتخاباتی ترامپ، حضور نظامی آمریکا در دوره ریاست جمهوری او (تنها تا ماه سپتامبر) 33 درصد افزایش یافت. بر اساس اطلاعات رسمی، حدود 2 هزار نظامی آمریکایی در سوریه و بیش از 9 هزار نیرو در عراق بسر می برند. البته به این تعداد باید نیروهای ویژه و احتمالا نیروهای شرکتهای خصوصی نظامی که تعداد دقیق آنها مشخص نیست را نیز باید اضافه کرد.
وزارت دفاع آمریکا در سایر جهت گیریها نیز همکاریهای نظامی خود را با متحدین مرسوم این کشور، عربستان سعودی، اسرائیل و بحرین، گسترش داد. برنامه ویژه پنتاگون برای حمایت مالی از دهها کشور جهان دارد، ولی در منطقه خاورمیانه، اصلی ترین دریافت کنندگان کمک مالی ویژه در زمان ترامپ پنج کشور: اردن (138 میلیون دلار)، لبنان (120 میلیون دلار)، تونس (31 میلیون دلار)، مراکش (18 میلیون دلار) و عمان (12 میلیون دلار) هستند. علاوه بر این، برای آموزش نیروهای نظامی محلی برای استفاده از سلاحهای آمریکایی، واشنگتن بیش از 2،5 هزار نفر از مربیان نظامی خود را به کشورهای مقصد اعزام کرده است.
و بالاخره اینکه پنتاگون نه تنها قصد دارد حضور نظامی خود در منطقه خاورمیانه را حفظ کند، بلکه شکل این حضور نیز گسترش یافته، برای مثال در سوریه تعداد «نیروهای غیرنظامی و دیپلماتیک» خود برای بازسازی زیرساختارهای آسیب دیده و «مدیریت امور مالی بین المللی» افزایش یافته است.
برنامه ویژه ترامپ برای مقابله با ایران در منطقه
تلفیقی از راهکار مبارزه با داعش و بازدارندگی ایران، هدف اصلی است که سازمان سیای آمریکا در منطقه خاورمیانه به آن مشغول است. البته واحدهای منطقه ای و فراملی این سازمان وظایف خاص و اقدامات جاسوسی را برعهده دارند که همواره سری نگه داشته می شوند.
بر اساس اطلاعات برخی منابع خبری فقط این مشخص است که بعد از سال 1997 بخشهای اطلاعاتی-جاسوسی سازمان سیا، از 5 واحد منطقه ای به 3 واحد: شامل گروه تحقیقات خاورمیانه و جنوب آسیا، پوشش کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و جنوب آسیا (هند، پاکستان و افغانستان) کاهش یافتند. بعد از آن جنگ عراق ضرورت ایجاد واحد تحقیقات عراق را بوجود آورد. با توجه به دیدگاه آمریکا نسبت به تهدیدات اصلی برای این کشور که در ماه جولای سال 2017 از سوی ترامپ اعلام شد، دو مرکز ویژه تجزیه و تحلیل اختصاصی در مورد ایران و کره شمالی نیز در سازمان سیا بوجود آمد.
بدین ترتیب ایران و کره شمالی به اولویتهای اقدامات اطلاعاتی-جاسوسی آمریکا تبدیل شدند. “مایکل دیآندریا” به سمت هماهنگ کننده جدید بخش «عملیات ایران» در سازمان سیا منصوب شد که این مسئله به منزله علامتی برای تشدید رویارویی واشنگتن با تهران بود.
دیآندریا پیش از این مسئول مبارزه با القاعده در سازمان سیا بود و یکی از طراحان عملیات شناسایی محل اختفاء و نابودسازی “بن لادن” رهبر القاعده بود. از سوی دیگر یکی از طراحان راهکار کلی سازمان سیا بشمار می رود که در زمان “مایک پومپی”، در چارچوب گروه بسیار کوچک و غیررسمی تصویب شد. یکی از حقایق آشکار و جالب در بیوگرافی دیآندریا، مسلمان بودن وی است که در زمان یکی از ماموریتهایش در یکی از کشورهای خاورمیانه به دین اسلام گروید، ضمن اینکه او با یک خانم مسلمان که نام وی هرگز فاش نشد، ازدواج کرده است.
مدیریت ویژه ای در این جهت گیری در وزارت امور خارجه آمریکا نیز وجود دارد که مسئولیت آن برعهده “برت مکگرک” است که سمت مشاور ویژه رئیس جمهوری آمریکا در ائتلاف بین المللی مبارزه با داعش را نیز دارد. مکگریک نیز دارای تجربه کار در عراق است و حتی در سال 2012 نامزد سفیری آمریکا در بغداد بود. وی در دوره ریاست جمهوری اوباما، نزدیک به 18 ماه مسئول تماسها بین مقامات ریاض، از یک سو و دولت عراق و برخی گروههای شیعه در عراق، از سوی دیگر بود. این تجربه وی در دوران ریاست جمهوری ترامپ، عامل مهمی برای توجه دولت جمهوری خواه به او برای تشدید اقدامات به منظور بازدارندگی ایران، محسوب شده و مورد استفاده قرار گرفت.
علاوه بر این، وزارت امور خارجه آمریکا هم در زمان “رکس تیلرسون” «بازسازی» جدی در جهت گیری به سمت خاورمیانه انجام داد که البته همچنان یکی از معایب اقدامات وزارت خارجه محسوب می شود. بطوریکه تاکنون و بعد از یک سال از آغاز کار تیلرسون، هنوز سفرای آمریکا در عربستان سعودی، قطر، مصر، اردن، سوریه و ترکیه منصوب نشده اند.
خانواده ترامپ، بخش فعالی از سیاست خارجی اوست
جالب توجه است که در رقابتی موفق با وزارت خارجه و سایر موسسات فعال مرسوم در زمینه سیاست خارجی آمریکا «موسسه خاصی» است که بشدت در مقایسه با سایرین، مورد اعتماد ترامپ بوده و آن «خانواده» اوست.
از همان زمان مبارزات انتخاباتی “جرالد کوشنر” داماد ترامپ مسئول تحقق اهداف رئیس جمهوری آینده در رابطه با خاورمیانه و حل و فصل مناقشه فلسطین-اسرائیل بود. ترامپ هدف خود در این جهت گیری را دست یابی به موفقیت قطعی قرار داد، برای اینکه باراک اوباما، دقیقا در این جهت گیری با ناکامیهای زیادی روبرو شده بود. البته اطلاعات زیادی در این زمینه بجز در مورد سوریه و ایران، وجود ندارد.
ولی در زمان رهبری کوشنر، دولت ترامپ در حال انجام اقدامات زیاد و دیدارهای غیررسمی فراوانی با رهبران خاورمیانه است. کوشنر در زمینه مناقشه فلسطین و اسرائیل با “جیسون گرین بالت” که از ژانویه سال 2017 سمت نماینده ویژه ترامپ در امور مذاکرات بین المللی و مشاور وی در امور اسرائیل منصوب شد، همکاری نزدیکی دارد. گرین بالت سفرهای مرتبی به منطقه داشته و در این رابطه با مقامات اسرائیلی، عربستان، اردن و مصر مذاکراتی را انجام داده است.
برخی تصمیمات کاخ سفید در این رابطه در وزارت امور خارجه و پنتاگون مورد انتقاد قرار گرفته و دیپلماتهای با تجربه تر آمریکایی بر این عقیده هستند که یک فرد و با نادیده گرفتن دیگر موسسات نمی تواند جهت گیری درستی را در اقدامات در رابطه با شرکای عرب آمریکا دنبال کند.
استفاده از مناقشه نظامی در سوریه برای رسیدن به اهداف سیاسی
به عقیده دولت ترامپ، تلاش برای بازدارندگی ایران، مداخله هدفمند در مناقشه سوریه و افزایش توان و منابع نظامی، فرمول مناسبی برای دستیابی به اهداف سیاست آمریکا در خاورمیانه است. بدین ترتیب حداقل «تهدید اصلی» تحت نظارت دائم قرار داشته و هیچیک از نقش آفرینان در منطقه، از جمله روسیه، قادر نخواهند بود تا بدون در نظر گرفتن آمریکا، مناقشه سوریه را حل و فصل کند. در چنین شرایطی صنایع نظامی آمریکا نیز سفارشات زیادی دریافت نموده و جامعه آمریکا نیز احساس نمی کند که دولت از مواضع خود «عقب نشینی» کرده باشد، آنطور که در دوران ریاست جمهوری اوباما تصور میشد.تسنیم