نور گهربار ـ عبدالو کیل کوچی

عمومی

          دوش رفتم بدر  میکده  خواب  آلوده

گفت ساقی سخن لطف و عتاب آلوده

چشم بکشا چنین آتش سوز ن را بین

کشته سوخته وزخمی جوانان را بین

پیکر غرقه بخو نهای شهیدان را بین

شور و فریاد اسفبار یتیمان   را بین

جنگ کفار به عنوان مسلمان را بین

این جنایات جنون آور انسان را بین

ما نبودیم چنین عاجز و بیچاره وزار

که بغرد  بدر  خانه ی  ما  استکبار

تا که بودیم  بهر جبه  بجنگ  اغیار

پوزدشمن بزمین مالیده میشد  هربار

آن زما نیکه همه همدل همراه بودیم

ملت ی واحد  آزاد و  توانا بودیم

قلب آسیا و شکوهمند وطنها بودیم

سر نوشت همه خیر شر دنیا بودیم

پس چه شد آنهمه نیرو و توانایی  ما

قدرت وعزت میراث نیا کانیُ ما

جوشش همدلی و غیرت افغانیُ  ما

افتخارات  بزرگان   خرآسا نیُ  ما

چه شد  اسلامیت و  باور  ایمانیُ ما

هیبت نعره تکبیر و  مسلما نیُ  ما

که چنین فاجعه هند وبه مسلمان نکرد

هیچ ملای پدرسوخته به ایران نکرد

تیکه داران مذاهب به پاکستان نکرد

بسمچی هم بحریم تا جیکستان نکرد

اینقدروحشت حیوان به حیوان نکرد

مثل شان گرگ به آهوی بیابان نکرد

این چنین بود که حالا نگرانیم  همی

در میان خون و آتش به فغایم همی

سخت محتاج بیک  لفمهُ  نانیم  همی

چونکه زیر اثرو هرسو روانیم همی

هرچه شد ، بازبهم  آمده همیارشویم

مگر ازخواب گران رسته بیدارشویم

بیش ازین عاقل  فرزانه هشیارشویم

تا که آزاد و زبردست ماند گارشویم

در افقهای  وطن  نورگهر بار شویم

عبدالو کیل کوچی