در تحلیل اشتراکات سیاستهای اوباما و ترامپ نسبت به مسائل جهانی نقاط زیر قابل توجه است
1ـ در دکترین اوباما؛ جلوگیری از اقتدار یک ابرقدرت یا قدرتهای رقیب؛ از اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا بود و عملیات نظامی مستقیم، جای خود را به جنگهای نیابتی داد. به عبارتی آمریکا از درگیری مستقیم علیه کشورهای هدف اجتناب ورزید و از نیروها و ابزارهای منطقهای در جهت نیل به اهداف نظامی استفاده کرد. از آنجا که جنگ نیابتی بدون وجود بسترها یا زمینههای تنش و اختلاف یا شکاف میان عوامل نیابتی، تحقق پیدا نمیکند، آمریکا با بهرهگیری از اختلافات کشورها و اقوام و فرقهها، از جنگ نیابتی استفاده کرد. ایجاد و حمایت از گروههای تروریستی آنچنانکه در خاورمیانه دیده میشود از شکافها و انگیزههای قومی و مذهبی بشدت سوءاستفاده شد. در دوره ترامپ نیز با ادامه سیاستهای اوباما، جنگهای نیابتی ادامه یافته و تحقق اهداف سلطهجویانه آمریکا، حتی به قیمت مداخله در کشورهای هدف در دستورکار است.
2ـ هرچه بیشتر قوای نظامی و دفاعی آمریکا با افزایش و بالا بردن خرید وسائل الکترونیکی حمایتکننده هواپیماهای جنگی، گسترش پروژه ساخت زیردریایی و کشتیهای جنگی، خرید هلیکوپتر و ماشینهای سبک جنگی برای ارتش، حفظ برتری نیروی هستهای و اتمی، توسعه و کارگذاشتن موشکهای قارهپیما در نقاط مختلف جهان، کنترل وسایل ارتباطات بینالمللی نظیر تلفن، اینترنت و ماهواره، تقویت بخشهای جدید نیروی فضایی، افزایش پرسنل نظامی، مستقرکردن و جایگزینی قوای نظامی آمریکا در جنوب شرقی اروپا و همچنین جنوب شرقی آسیا، از سیاستهای مشترک اوباما و ترامپ است.
3ـ حمایت از اسرائیل به عنوان محور نظم مورد نظر آمریکا در خاورمیانه و پیوند خوردن منافع ملی آمریکا با منافع اسرائیل و حمایت از این رژیم، از مشترکات سیاستهای کاخ سفید در دوران اوباما و ترامپ است. باراک اوباما در دوره ریاست جمهوری، شرایطی را فراهم کرد تا بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری خود، منابع مالی نظامی و کمکهای تجهیزات نظامی آمریکا به اسرائیل باز هم ادامه داشته باشد. 40 میلیارد دلار کمک نظامی آمریکا به رژیم اسرائیل در دوره اوباما رخ داد در حالی که جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور اسبق آمریکا، توافقنامه 30 میلیارد دلاری را برای ارائه تسلیحات نظامی به اسرائیل در دوره 2009 تا 2018 به امضا رسانده بود. دونالد ترامپ نیز سیاست دیرینه کشورش مبنی بر تقویت روابط آمریکا و اسرائیل را قدرتمندتر از قبل ادامه میدهد. در عین حال هر دو رئیس جمهور نیز نسبت به اینکه مناقشه اسرائیل و فلسطینیها باید با تشکیل کشور فلسطینی حل شود، اشتراک نظر دارند.
4ـ موضوع تقویت دیپلماسی عمومی در دوران اوباما بخصوص در دور دوم رئیسجمهوری وی بهطور جدی در دستور کار قرار گرفت و ترامپ نیز از روزهای آغازین حضور در کاخ سفید، بهرهگیری از دیپلماسی عمومی را رهیافت دولت خود برای تحقق اهداف فرا ملی اعلام کرد. در هر دوره اوباما و ترامپ، مکررا از اهمیت تاثیر بر افکار عمومی و اصطلاحا دیپلماسی خیابانی صحبت کرده و توجه جدی به دیپلماسی عمومی که از بعد از یازدهم سپتامبر و آگاهی آمریکا از شدت احساسات ضد آمریکایی در جهان نمودار شد، کماکان ادامه دارد.
5 ـ تلاش برای ایجاد تفرقه در جهان اسلام، همانند دوره ریاست جمهوری اوباما در دستگاه مدیریتی ترامپ نیز در اولویت است. متفکرین نومحافظهکار آمریکا همانند توماس فریدمن و چایکن معتقدند که «دنیای غرب اگر به امنیت آتی خود میاندیشد، باید از هیچ تلاشی برای جلوگیری از یکپارچگی مسلمانان فروگذار نکند.» این دو گرچه نومحافظهکار بودند اما به اوباما نیز، پیشنهاد کردند در سخنرانیها از مفهوم «جهان اسلام» که نشان از یکپارچگی دارد، اجتناب کرده و به جای آن از مفهوم «مسلمانان» استفاده کند. لذا ایجاد تفرقه در جهان اسلام مد نظر دولتهای اوباما و ترامپ بوده است.
6ـ موضوع انزوای ایران، متهم کردن ایران به حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر، تداوم پروژههای ایرانهراسی و حمایت از مخالفان ایران در دستور کار اوباما و ترامپ قرار داشته است.
در مجموع دارا بودن نیروی نظامی قوی و آماده برای مقابله با چالشهای حال و آینده، داشتن یک سیاست خارجی صریح و هدفمند، با محوریت حمایت از اسرائیل که اصول آمریکا را در سطح جهان ترویج کند و یک رهبریت ملی که مسئولیت جهانی ایالات متحده را پذیرفته باشد، از مشخصههای سیاستهای اوباما و ترامپ است.