برخیز چشم و دیده رها کن ز خوابها
صبح امید می دمد از آ فتا ب ها
برخیز اره کن دل شب را بتیغ صبح
تا ره بریم بروز ازین پیچ وتا بها
برخیز تا که ازرخ خورشید انقلاب
جاروب گردد این همه گرد سحابها
برخیز رو ب سوی افقهای بیکران
پرو از کن به بال بلند عقا بها
بنگرکه موج هستی زیبای زنده گی
جاری شود چو موج خروشان آبها
آموزه های مکتب آزاده گی بخوان
در پرتو حقیقت درس و کتا بها
مگذارآنکه راهی شبها تیره گیست
همچون بروز گشته اسیر سرابها
تاریخ پرزجنبش رزم تحرک ست
خوش آندمیکه دررسد روزحسابها
بینم که حق بجای خود درتقررست
هربرگ کاه هرسوپردچون حبابها
امروز هرکه وحشت و بیداد میکند
فردا شود فتاده به قهر عذا بها
آن ظالمیکه خانه ما راخراب کرد
پاسخ چه بایدش به سوال و جوابها
هرکوکه بیگنا هیرابرچوب داربست
آخر سر خودش فتد هم بر طنابها
از جهل چشم آدمیت را ببسته اند
نا بود باد فتنه ی همچون حجابها
برخیز تا نجات وطن را رقم زنیم
با فکرت ی نوین شود باز با بها
برخیز با شعارو عمل متحد شویم
تا راه بریم بسوی افق شهابها
تا پرچم امید در آید در اهتزاز
مردم نجات یابد ازین اضطرابها
عبدالو کیل کوچی