سال های قبل گروه رهزنان می ربودی مال مردم بی امان
برسرشهراه میکردند کمین بادل سنگین و هیبت بر جبین
چون گرفتی مال مردم برتمام میشدند درفکر توجیه این کلام
گرتصاحب میکنی مال کسی چون دهد مالک رضا، نیکوبسی
میزدند بر فرق مالک آنچنان تا کشد لفظ رضایت بر زبان
اینچنین بامال دزد یی حلال برشدی بر مکنت وجا ومنال
حال ما امروز باشد همچنان دزدوغاصب گشته اند میروکلان
غدرودزدی راغنیمت خوانده اند از بد وجدان خود آسوده اند
مسند قدرت بود بردست شان میشمارند خویش راغوث زمان
(خرده گیرند درسخن بربایزید ننگ داردازوجود شان یزید)
خودکنند توصیف یکدیگرازآن نزدخلق باشند سخیف وبدگمان
میگذارند نام خود بر جاده ها همچوخنجرمیخلد بر سینه ها
شد مسما اسم فاکولته ادب بر یکی ازرهبران دورازادب
میکنند با خوف وتهدید ورجا خویش را تحمیل مردم هرکجا
خود نمایانند بزرگ با قیل وقال لیک ملت واقف است ازوضع حال
چون هویدااست بری هرصبح وشام طشت رسوایی شان افتد زبام