بسیاری از ناظران بحران خاورمیانه در غرب بر این باورند که درگیریهای این منطقه را باید از دریچه اختلافات فرقهای تفسیر کرد
اين به تنها ابزار موجود براي تحليل خشونتهايي كه خاورميانه را در خود فرو برده تبديل شده است. باراك اوباما اخيرا در مصاحبهاي گفته كه معتقد است آنچه در منطقه خاورميانه در جريان است «ريشه در هزاران سال قبل دارد». اين نگاه غربيها به شرق در يك قرن اخير هيچ تغييري نكرده؛ بنابراين ديدگاه اوباما در مورد خاورميانه آنقدرها هم عجيب نيست. استفادههاي مختلفي ميتوان از اين تحليل كرد؛ يكي از مهمترين آنها اين است كه براساس آن ميتوان بهراحتي خود را تبرئه كرد و مسئوليت آنچه در جريان است را از جهان متمدن به دوش وحشيهاي نامتمدن كه نميتوانند در كنار هم بهصورت مسالمتآميز زندگي كنند، انداخت.
وجود اين نگاه به رخدادهاي خاورميانه، متأسفانه در مرحلهاي بالاتر خوراك تصميمگيريهاي سياسي را تامين ميكند كه بار ديگر خود به صف آراييهاي فرقهاي منجر ميشوند و اين يعني ايجاد يك چرخه خطرناك كه هم به تحليلهاي فرقهاي و هم به تنشهاي فرقهاي بيشتر دامن ميزند. سياستهاي آمريكا در ايجاد يك نظم سياسي براساس خطكشيهاي قوميتي در عراق پس از سال2003، نمونه خوبي در اين رابطه است.
نميتوان انكار كرد كه مؤلفههاي فرقهاي در خاورميانه وجود دارند كه بر درگيريهاي منطقه تاثيرگذارند. امروز در منطقه خاورميانه عدهاي از اختلافات فرقهاي – كه البته وجود دارند و واقعي هم هستند- بهعنوان بهانهاي براي جلب طرفدار بيشتر استفاده ميكنند يا حتي به سمت قدرت خيز بردارند. سياسي كردن دين و استفاده ابزاري از اختلافات مذهبي را هم در كشورهاي استبدادي خاورميانه ميتوان ديد و هم در دمكراسيهاي در حال تولدي همچون عراق. در اين كشور، سياستمداران از مذهب بهعنوان ابزاري براي جلب آراي مردم استفاده ميكنند و هدف نهايي رسيدن به قدرت است.
تحليلگران غربي حتي رقابت ميان كشورهاي منطقه براي گسترش نفوذ و قدرت خود را براساس انگيزههاي مذهبي و فرقهاي تحليل ميكنند. اين حقيقت كه آنها نميتوانند منطقه خاورميانه را فراتر از شكافهاي فرقهاي تحليل كنند، به اين معني نيست كه مردم منطقه در راستاي شكافهاي فرقهاي رو در روي هم قرار نميگيرند اما شرايط بسيار پيچيدهتر از اين است. به سوريه نگاه كنيد؛ در اين كشور كه قدرت مركزي در دست علويهاست، بسياري از نيروهاي ارتش را سنيها تشكيل ميدهند؛ سنيهايي كه عليه همكيشان خود ميجنگند كه ممكن است جزو گروههاي مسلح مخالف دولت يا از اعضاي گروههاي سلفي همچون داعش و القاعده باشند. در عراق، قبايل سني در كنار ارتش اين كشور كه بيشتر متشكل از نيروهاي شيعي است و همچنين گروههاي شبهنظامي شيعه، عليه داعش مبارزه ميكنند.
در سال2006 زماني كه شيعيان تصميم گرفتند حمله نيروهاي سلفي به حرم يكي از امامان شيعه را تلافي كنند، آيتالله سيستاني به شيعيان اعلام كرد كه «سنيها فقط برادر ما نيستند بلكه از خودمان هستند». در چنين شرايطي نيروهاي سني نيز در كنار شيعيان به مبارزه با القاعده عراق پرداختند. در مصر و ليبي هم كه شيعيان حضور پررنگي ندارند، شاهد ادامه درگيريها ميان گروههاي سني عليه يكديگر هستيم.
درست است كه اختلافهاي فرقهاي در اسلام از اساس وجود داشته اما اينكه در غرب راه آسانتر را انتخاب كرده و بحرانهاي خاورميانه را از اين منظر تحليل ميكنند و سعي دارند خود را تبرئه كرده و مسئوليت را به گردن ديگران بيندازند، بسيار خطرناك است. جالب آنجاست كه بسياري از مسلمانان در خاورميانه در راستاي خطوط مذهبي و فرقهاي بسيج ميشوند اما در كنار هم براي دفاع از كشورشان ميجنگند و تحليلگران غربي اين را نميبينند.
خاورميانه را هيچگاه نميتوان در راستاي خطوط مشخص قومي و مذهبي تقسيم كرد. شهرها و استانها در كشورهاي مختلف اين منطقه، بهشدت مركب از شيعيان و سنيها هستند. بسياري از آنها حتي با هم ازدواج كردهاند. اين موضوع خود تحليل سطحي غرب از وضعيت خاورميانه را زير سؤال ميبرد. چنين تحليلي نهتنها كمكي به حل بحران خاورميانه نميكند بلكه به پيچيدهتر شدن آن نيز منجر ميشود.
كارشناس مسائل عراق