«فاشیزم قبیلوی؛ مانع ملت شدن افغان ها»

عمومی

 

                                           (در باره یک رساله) – محمد عالم افتخار

 

یک و نیم دهه پیش؛ زیر این سرنامه؛ رساله ای نوشته و بنابر احترام و اعتنا و احتسابی که نسبت به شاد روان محمد اسماعیل اکبر داشتم؛ خدمت ایشان فرستادم تا نقد و نظری در مورد ارائه نماید.

در پیشانی این رساله قید شده بود که:

« له قبیلوی فاشیزم څخه د راتلونکی جمهور رئیس پاکوالی د افغان ملت د ژوندانه مسئله ده

   برائت رئیس جمهور آینده از فاشیزم قبیلوی مسئله حیاتی ملت افغان است.»

از ناحیه جناب اسماعیل اکبر؛ انتظارم به درازا کشید و به ناگزیر تلیفونی استفسار کردم؛ با مکثی گفتند:

(نقل به تلخیص معنایی) “…چندان به مورد و مؤثر نیست. البته کاربر واژه هایی مانند «فاشیسم» خیلی درشت و سنگین میباشد؛ ولی با تعدیل آنها هم مشکل رفع نمیشود. خلص نه آثاری مانند «دویمه سقاوی» جایگاه و بیز امثال مانفیست هیتلر و نازی ها را دارد که ارزش اینگونه مقابله تحلیلی و تفصیلی را داشته باشد و نه نخبگانی که شانس در مقاماتی مانند ریاست جمهوری می یابند؛ آنقدر بیخرد خواهند شد که افکار و اخلاق امتحان شده و به افتضاح کشیده جهانشمول را مشی و برنامه خود سازند.”

از آنجا که خودم نیز تردید هایی داشتم؛ این رساله را قید کردم و آرزو داشتم که فرموده های استاد اسماعیل اکبر با گام های تاریخ تائید و تحکیم شود.

به هر حال؛ تحت ریاست جمهوری نیم کله سه ساله جناب اشرف غنی احمد زی؛ کار به جایی رسیده است که حالا بنده از جهت دیگر نگرانیهای چند برابر دارم که به خاطر واژه «ملت شدن افغان ها» مورد خشم و شماتت و مذمت مضاعف قرار نگیرم.

شاید بهترین برهان را برای این نگرانی های من؛ هنرمند و شخصیت فرهنگی نامدار پشتون محترم فرهاد دریا به دست داده است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (افغان پیپر) ایشان در تارنمای فیسبوک خویش چنین نوشته اند:

“ما از دامن فرهنگی پارسی دری با سواد شدیم… حتی رهبران قوم محترم من (پشتون) انسانیت آداب فرهنگ معاشرت و زیست باهمی را از متمدن ترین قوم کشور شیرینم یعنی تاجکان آموختند. اشعار ناب فارسی بود که عشق را در وجود من سبزنمود و در رگ رگ شاخ برگم خون موسیقی و محبت را روان ساخت. از هردو جناح خواست عاجزانه ام این است تا در مقابل یکدیگر از گذشت کار گیرند چی فرق می کند در شرایطی که همه اراکین کشور و نشان های دولتی به زبان یک قوم است از نوشتن کلمه افغان در شناسنامه خود داری کنند تا باشد مثل همیشه افغانستان آیینه ی تمام نمای همه مردم دوستداشتنی ما باشد. مخلص تک تک هموطنان دریا”

شاید کسانی پیدا شوند که این سند فرهنگی و تاریخی را هم انکار و تخطئه نمایند؛ لذا بهتر تر خواهد بود تا یک نمونه و نماد خیلی توده ای را خدمت عزیزان ارائه بدارم. لطف کرده به این لینک در یوتیوب سربزنید و فرمایشات جناب پاچا ځدران را در مورد سیما ها و ثمرات و برکات «مغز متفکر دوم جهان» و ایادی و همسویان و همخویانشان خوب گوش دهید.

دغدغه همین ده پانزده ساله لا اقل در حدود مورد بحث و نظر و اثر بنده این بود؛ که نوعی افکار شوونیستی تا مرز فاشیزم قبیلوی؛ مخل و مانع این گردد که باشندگان سرزمین افغانستان به عنوان «ملت افغان» تکامل و انتگراسیون بدارند و تشکیل نشلیتی و دولت ـ ملت واحد دهند.

ولی با بلند نمودن دست جناب اشرف غنی به ریاست جمهوری افغانستان توسط اوباما و جان کیری امریکایی؛ همه دیدند و دیدیم که «دویمه سقوی» به جایگاه مانفیست “رهبر” بالا آمد و نویسندگان و رزمندگان این مانفیست تمام مقامات دولت و ارتش و دیپلوماسی و فرهنگ کشور را متصرف گردیدند و منجمله کثیف ترین بازی ها و وقت کشی ها را در مورد قانون و پروسه «تذکره های الکترونیکی» بالاخص طی سه سال و اندی انجام دادند و حتی آخرین حالت قانون ثبت احوال نفوس و تذکره را که مراحل تصویب آن مطلقاً نهایی گشته و حتی به وسیله همین «رهبر» توشیح و تنفیذ شده بود؛ جراحی «فرمان تقنینی ریاست جمهوری» کردند. و به خلاف سنن حقوق و قانونی معمول و مرسوم در سراسر جهان پیشرفته؛ منجمله درج ملیت همه و هرکس با واژه «افغان» را یکجانبه و بدون اقناع و اجماع سراسری؛ وحی منزل گردانیدند.

بدینگونه؛ واژه افغان که در نام پول ملی؛ اغلب نماد های سرزمینی و نام کشور؛ نام عملاً و از مدت ها پذیرفته شده و فاقد حساسیت و شک و تشویش و نگرانی بود؛ تو گویی به پوشش بمب و واسکت انتحاری و همانند ها مبدل شد و با اعلام های مکرر علنی و تلویزیونی تیم فاشیستی که «افغان ـ مانا پشتون. افغانستان مانا پشتونستان . فاریاب هم پشتونستان. مزار هم پشتونستان…. ما ددی ملک مشر؛ مالک او بادار…» به منشاء و مایه شر و فتنه و فاجعه منجر گردید.

چنین چیزی گویا «ملت سازی» متفکر دوم جهان میباشد که بنابر نالش خودشان؛ مردمان کم کم به ایشان لقب دیوانه را عطا کرده اند! البته نه مردمان امریکا و انگلیس و غرب که «بچه های خر» استند با دو پای؛ بلکه مردمان رعیت خود اعلیحضرت SS .

لذا بنده طاقت کرده نتوانستم تا درین گیرو دار شورانده و توراندهِ «مغز متفکر!!» باری یاد رساله قدیم و دفن شده خود را نکنم.

عجالتاً اجازه دهید بنده کم از کم اینجا قسمت نسبتاً برجسته متن «دویمه سقوی» از برگردان دری آن را که در رساله یاد شده به تحلیل گرفته شده بوده اینجا به محضر شما و از جمله به حضور انور خواهران و برادران پشتونم بگذارم؛ شاید جریانات پسین به حدی به آن برجستگی بخشیده که دیگر چندان نیازی به رساله پرطول و تفصیل نیست:

         « …بازهم باوجود این همه قهرمانیها، موجودیت فزیکی وفکری اقلیتها ، همیش خطری خواهد بود، برای اتحا د ویکپارچگی وتمامیت ارضی کشور ، از یکسووشیرازهء رشد اقتصادی کشور ، از سوی دیگر وبرای جلوگیری از تمام حالات ، خطرها وپیش آمد های احتمالی وبالفعل وبالقوه وازمیان برداشتن کلی ودایمی خطر ها، این چند پیشنهاد تقدیم میگردد:

1 ـ دین مقدس اسلام برای تمام اقوام افغانستان حیثیت حلقه ء وصل را دارد . تمام مردم واقوام بر عقیده ء اسلامی جمع میشوند ،

پس استحکام عقیده اسلامی در افغانستان با عث استحکام وانسجام وحدت ملی افغانستان میگردد . برای استحکام وحدت ملی افغانستان ، تبلیغ وترویج واستحکام دین مبین اسلام ضرورت اساسی به شمار میرود . به این اصل نه تنها باید به مثابه فریضه دینی مردم ما نگریسته شود ، بلکه به عنوان عامل اساسی وحدت ملی کشور نیز به شمار رود .

2 ـ از آنجاکه اکثریت قاطع نفوس مردم افغانستان مسلمان وباز اکثریت شان پیروان مذهب حنفی هستند ، لذا بادرنظر داشت حقوق اکثریت پذیرفتن مذهب حنفی به عنوان مذهب رسمی مردم افغانستان حتمی به شمار آید وسود آن این است که میان تعداد زیادی از نفوس افغانستان یعنی پشتونها واقلیتها ( تاجیکها ، ازبکها ، ترکمنها، بلوچها ، یکعده هزاره ها ودیگر اقلیتها) ،  حیثیت حلقه وصل را دارد . رسمی کردن مذهب دیگر در پهلوی مذهب حنفی ، اختلافات مذهبی وقومی را درکشور ازدیاد بخشیده وبه وحدت ملی کشور زیان میرساند .البته اقلیتهای دیگر میتوانند، درچارچوب مذهب خود ، ازمراسم مذهبی شان بهره مند باشند .

3 ـ درپهلوی وحدت دینی ومذهبی« افغان » و« افغانیت » برای کشور ومردم کشور ، چنان الفاظ وظروف مناسب هستند که هم زمینه تاریخی داشته وهم دارای پس منظر قوی میباشند ونیزنام کشور با همین ترکیب ، معمول گردیده آن عده از کشور هاییکه به نام قوم  نامگذاری شده اند ، همبستگی روحی مردم راباکشور شان از نگاه روانی وسیاسی بامحبتی تمام جلوه داده برای وحدت ملی کشور مفید تمام میشوند. پس آوردن تمام اقوام  افغانستان رادر چارچوب ملت « افغان » وتبلیع وترویج روحیه واندیشه « افغانیت » هم برای کشور وهم برای تمام اقوام کشور سودمند واقع خواهد شد . یعنی اندیشه افغانیت باید  درروح وروان وذهن وفکر هر انسان تزریق ، تبلیغ وترویج شود . دربی ثباتی هاییکه قبلاًبرشمردیم ، علیه اندیشه ملی « افغانیت » آگاهانه وناآگاهانه کوششهایی صورت گرفته واین روند تا همیندم جریان دارد . لذا به خاطر اتحاد وهمبستگی تمام اقوام افغانستان تبلیغ وترویج اندیشه های اسلامیت وافغانیت بسیار ضروری واهم بشمار میروند.

دربخش عقاید ومذاهب ، همانگونه که معمول است ، رأی اکثریت مدنظر میباشد ، درمورد بخش زبانی هم ، همین روش در تمام جهان معمول ومروج است . نمونه خوب آن کشور ایران میباشد که خود از مد عیان به اصطلاح حقوق اقلیت ها درافغانستان به شمار میرود . درایران شمار زیادی از اقوام ومذاهب وجود دارند وحتی تناسب قومی ومذهبی درسطحیست که شماری ازآنها یکی به دیگر نزدیکی وبرابری دارند ، ودیگر قومی هم آنجا موجود نیست ، آنگونه که پشتون ها درافغانستان ، زیرا پشتون ها در افغانستان بیشتر از دو برابر مجموع نفوس تمام اقلیت ها ی دیگر هستند ،آنهاییکه مدعیان وجود اکثریت در ایران میباشند ، قوم آنها با اندک تفاوت از اقوام دیگر بیشتر بوده و مجموعه تمام اقوام دیگر ،  به مراتب ازرقم  قوم اکثریت درایران فزونی میگیرد وهمین اکثریت ناچیز برکرسی حاکمیت تکیه زده وداد ازاکثریت میزند وباز این اکثریت نا چیز درتمام ایران مذهب شیعه وزبان فارسی را رسمیت داده وهمه اختیار ساخته است .

طرفداران ایران بدین باور اند که رسمیت دا دن ومعمول ساختن وبه عنعنه درآوردن مذهب شیعه وزبان فارسی است که زنده گی وبقای ایران راتضمین کرده ، آ نها میگویند ، هرگاهیکه حاکمان ایران مسأله مذهب وزبان راازنظر بیندازند ، آنجاست که موج اقلیتهاوامواج اقلیت ها درجریان میافتند وایران از نگاه زبانی وقومی تجزیه خواهد شد. اما درافغانستان که تاهنوز ملتخواهی بربنیاد ومبنای افراطی آن استوارنیست که درایران ، اینجا پشتونها ازدو چند مجموع تمام  اقلیتهای دیگر بیشتر هستند لذا رسمیت بخشیدن به این زبان یک ضرورت وحق قانونی ملت افغان به شمار میرود وبه سود اقوام دیگر خواهد بود که درتفاهم بااکثریت به خاطر ایجاد یک زنده گی سالم ، زبان ملی کشور خود رابیاموزند ودررشد آن بکوشند .

کار بردن ، معمول ساختن ، به عنعنه درآوردن ورسمیت بخشیدن یک زبان ، یعنی پشتو، درحفظ وحدت ملی وتمامیت ا رضی افغانستان کمک شایانی کرده ودرپهلوی مذهب ، عنصر اساسی ایجاد یگانگی ملت به شمار میرود،  تجربه ها نشان داده ونشان میدهند ، آنعده اقلیتهاییکه درحوزه فرهنگی درپهلوی زبان خود پشتورا هم فراگرفته اند نه با  پشتونها کینه میورزند ، نه از تجزیه کشور سخن میزنند ونه ازفدرالیزم ونه از جدایی . برعکس آنعده از اقلیت ها که بربنیاد برخی شرایط وبه طور خاص درزیر نفوذ زبانی ، فرهنگی وسیاسی بیگانه ونیز باتأثیر ومداخله آنها از زبان پشتو دور نگهداشته شده اند ، درمیان آنها آنچنان اشخاص وافراد ودسته ها وگروپها رشد کرده اند که نه تنها کینه شانراباپشتوابراز میدارند ، بلکه افغان ،  افغانیت وافغانستان راهم نمیخواهند ودرجستجوی راه تجزیه وازهم پاشیده گی وجدایی هستند .

عام شدن پشتوودفتری ساختن آن معنای محوزبان اقلیت ها را ندارد ، واقلیتها حق دارند زبان شانرا به عنوان وسیله افهام وتفهیم ، درمیان خود شان به کار ببرند وبه وسیله آن آموزش بیابند واما آنگاه که موضوع درسطح کشور باشد ، آنها مجبور هستند به حیثیت حقوقی اکثریت گردن بنهند وآن قانونی را بپذیرند که درسطح جهانی برای حل دشواریهای زبانی پذیرفته شده است .

4 ـ دفتری ساختن ودولتی کردن زبان پشتو ، از آن بیروکراسی یی جلوگیری میکند که با گذشت ایام ، یکعده زیاد اکثریت کشور که در اثر ستم  زبانی اقلیت ، شامل این جریان گرد یده وباز چنان افرادی ازآنان ساخته میشد که اندیشه وزبان شان بیگانه  شده وبه مثابه آله دستی دردست بیگانه ها درضدیت وخلاف کشور شان ، قرار میگرفتند .

عام شدن ودفتری کردن زبان پشتو عامل بزرگ واساسی در ساختن ملت افغان ، به شمار میرود واگر عملی شود ، پس از چند ایامی ملت واحدی از آن تشکیل وجلودشواریهای زبانی ودیگر پرابلم ها ی قومی راخواهد گرفت .

5  ـ برای آنکه درشمال افغانستان ، امید ها از ستراتیژی دراز مدت  روسها وکشور های تازه ایجاد شده آله دست آن درآسیای میانه ، برای ابد به ناکامی روبه روشود ، شمار زیادی از مردم شرق ، جنوب شرق وجنوب کشور به طور جمعی یابه طور انفرادی  ، به شمال افغانستان ، انتقال ومسکن گزین شده، برایشان درآن مناطق زمین های لامزروع داده شود وازهمان مناطق یاد شده  مردمان بی زمین وکم زمین که هم اکنون به خاطر نداشتن  زمین وسر پناه کوچیده ودرپاکستان وایران به خاطر زنده ماندن خانواده ، پشت کار ، سرگردان میگردند ، تشخیص گردد. نفع این کار درآن نهفته است که نخست یک باور واندیشه اسلامی وملی وزبانی ، چون کمربندی به دور کشور گسترده شده وازحمله احتمالی فکری ونظامی روسها وکشور های دست نشانده شان در آسیای میانه ، به کشور ما، جلوگیری میشود . دوم اینکه ، این مردم از فقر وغربت وبیچاره گی رهایی یافته ودر کشور های بیگانه ، برای یافتن کاری سرگردان نشده ومراجعه نمیکند ودرشمال کشور ، مالک وصاحب یک قطعه زمین گردیده ، زنده گی شان را آرام وبا آبادی زمین های غیرقابل استفاده ، سهم بزرگی دررشد اقتصاد  ملی کشور میگیرند ونفع دیگرآن دراینست که این کار کمکی خواهد بود درجلوگیری ازخطر احتمالی تجزیه کشور درآینده .

با این کار ، تناسب وتوازن قومی درشمال کشور استحکام گرفته وپشتونها چون دیواری دربرابر روسها ، قرار میگیرند .

حاکمان گذشته کشور که هفتاد ، هشتاد ویاهم صد سال پیش ازامروزمردمانی رااز شر ق ، جنوب وغرب کشور به شمال مناطق کندوز ، بغلان ، جوزجان ، بلخ وجاهای دیگری انتقال داده اند، نه تنها که درآن مناطق ساحات بزرگی از زمینهای خشک ولامزروع را آبادان کرده واقتصاد کشور را تقویت بخشیدند ، بلکه درعقب زدن حمله روسها نیز سهم ارزنده یی گرفتند ونیز درجلوگیری از تجزیه کشور نقش اساسی وعمده را بازی کردند . اگر موجودیت پشتون ها درکندز ، بغلان ، بلخ ودیگر مناطق شمال کشور نمیبود ، امکان آن میرفت که آرزوی دیرین دشمنان داخلی وخارجی درتجزیه کشور ما، تا حدی به پیروزی هایی میرسید.

6  ـ درشمال شهر کابل دشتی افتاده بانام « دشت چمتله ». به خاطر امنیت دایمی شهر کابل، این منطقه بایدبرای مردمان بی سرپناه  جنوب، غرب وشرق کشور ویا خانواده های آنعده مردمان  مناطق یاد شده که درجریان مبارزه ونبرد علیه روسها یکی از اعضای خانواده شان به مقام شهادت رسیده ، توزیع گردد. سود آن دراین است که نخست خانواده های بی سرپناه ووارثین شهیدان ، صاحب پناهگاهها میشوند ودیگر اینکه به اطراف کابل کمربندی از عقیده ملی  ، گسترده میگردد.

7 ـ ازدامنه ها واطراف میدان هوایی« بگرام » تامیدان هوایی« خواجه رواش » زمین ها ودشت های بزرگ ودامنه داری افتاده است ، این دشتها باید به مردمان مناطق شرق، جنوب وغرب که بی زمین ویاکم زمین اند ، به گونه دسته جمعی ویا هم انفرادی ، توزیع گردد. نفع آن اینست که هم این مناطق آباد میشوند وهم امنیت دایمی به کابل بازگردانده میشود وازتکرار آن عملی جلوگیری میگردد که درجریان صد سال ، دو بار تمدن ساخته شده درکابل ؛به وسیله یاغیان شمال وشمالی ودرنتیجه حمله آنهابه غارت رفت وتباه گردید .

8 ـ تمام زمین های لامزروع دولتی ازشمال کابل تا سالنگ ، به طور جمعی به خیل هایی از شرق ، جنوب وجنوب غرب توزیع گردد ، فایده آن اینست که درین مناطق تناسب وتوازن قومی مراعات وامکان بغاوت دربرابردولت مرکزی از میان برداشته میشود .{ نویسنده خود کلمه خیل راکار برده } .

9 ـ از آنجاییکه بیگانه ها ومزدوران شان درافغانستان ، برای باشنده گان مردم پنجشیر ، اندیشه وکینه یی دربرابر مردمان دیگر ساکن کشور داده اند ونیزبرای آنکه دیگر این مردم وسیله دست توطئه های بیگانه وخارجی نشده وازموقعیت جغرافیایی ونظامی این منطقه علیه تمام کشور بهره برداری نگردد، پس باید این منطقه از مردمان ساکن فعلی آن تصفیه گردیده وبرای باشنده گان آن درمناطق شرق وجنوب غرب کشور به اندازه زمین شان ویااز آن زیاد تر ، زمین داده شود .

حکومت های ملی حق دارند که به خاطر تأمین وحدت ملی وتضمین منافع ملی کشور ، مردمانی رااز یک جای به جای دیگر ، به طور دایمی ویا هم مؤ قتی ، انتقال بدهند ، وقتیکه ازسوی یکعده کمی از مردم یک منطقه خطری متوجه ساختار تمام کشور باشد ، پس دولت ملی مجبور است که آن منطقه رابه طور مؤقتی یا دایمی از مردمان ساکن ( وبومی ) آن تصفیه وپاکسازی کند .

اگر کدام منطقه یی، ولسوالیی ویا جای دیگری که آنجا پشتون ها به سر برده وموجودیت شان درین مناطق خطری رامتوجه وحدت ملی وتمامیت ارضی افغانستان سازد، دولت ملی حق دارد که آنها را نیز ازیک منطقه به منطقه دیگر انتقال بدهد .

10 ـ به خاطر آنکه دست ایران به کلی از افغانستان کوتاه شود ، باید  درآن ساحه هایی ازبامیان که ملکیت دولت محسوب میگردد، اقوامی را از شرق ، جنوب وجنوب غرب جابه جا ومسکن گزین ساخت وآن مناطق علفچر که قبلاً دراختیار کوچیها بود ، باید دوباه به آن ها سپرده شود وهم برای  ساختن علفچر ها ومراتع دیگر همراه شان کمک صورت بگیرد ، این کار برای امور مالـداری درافغانستان بسیار سود مند ومفید ثابت خواهد شد  .  

11 ـ درسرحدات مشترک باایران ، باید خیل هایی از جنوب وجنوب غرب جابه جا شوند ومفیدیت آن دراین است که مردم این مناطق با ایران پیوند های مذهبی وزبانی جداگانه دارند وبه این گونه هر نوع زمینه وامکان دست درازی ومداخله ایران درکشور ما ازبین میرود.

12 ـ تمام آن آثار فرهنگی ، علمی ، تاریخی ، مذهبی وغیره که از ایران به افغانستان می آید ، باید ازسوی کمیسیونی به دقت دیده شود وآن کتابها ونشرات که مسا یل وموا د وموضوع های ضـد مذهـــب حـنـفِـی( و عمدتاً  ضد  فاشیزم قبیلوی ) راداشته باشند ، گذاشته نشوند ، که به داخل کشور ،آورده شوند.

13 ـ به شمال کشور به خصوص به مناطق کندز وبغلان ، راه دیگری غیرازشاهراه سالنگ ، تدارک وآماده گردد یعنی راهیکه از مسیر شرق به آنجا ها برسد وآنگاهیکه شاهراه سالنگ از اثر عوامل گوناگون ، از استفاده بازماند . باید ازاین راه بهره برداری گردد.»