استراتیژی امریکا در افغانستان یا استراتیژی افغانستان و امریکا!؟ ـ محمد عالم افتخار

عمومی

 

      (پاسخگونه ای به پرسش جناب خلیل الرحمن سلحشور) 

«سلام استاد افتخار؛ امید وارم که تندرست بوده باشید

سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید شامگاه جمعه در پایان دیدار رئیس جمهوری آمریکا با تیم امنیت ملی خود؛ اعلام کرد که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا گزینه‌های پیش روی خود در رابطه با استراتیژی جدید کشورش در افغانستان را بررسی کرده و در زمان مناسب بیانیه‌ای در این  خصوص منتشر خواهد شد.

نظر شما در قسمت استراتيژی جدید آمریکا در افغانستان چیست؟

همچنین لطفاً میشود بگوئید که این جنگ به عنوان طولانی ترین نبرد آمریکا چی پیامدهایی برای منطقه و آمریکا دارد؟»

منبع : ایمیل واصله

 

*****************

 

با سلام و درود متقابل جناب سلحشور عزیز!

 

اگر زیاد اخمو و رسمی نباشیم اجازه دهید عرض کنم که به گمانم شما؛ این کمترین را با «مغز متفکر» اول یا سوم جهان؛ عوضی گرفته اید تا موجب گسیل یک چنین پرسش سهمگین به من بیچاره گردیده است.

البته هیچ آدمیزادی به شمول من و شما؛ تا کنون «مغز متفکر (آری؛ مغز متفکر!) اول و سوم…» جهان را نمی شناسد؛ الا اینکه در باشگاه های اشد محرم مانند پنهانی ترین مراکز تحقیقات اتومی، کیهانی، بیالوژیک، جاسوسی و فراجاسوسی…عمو سام یا همپالکی هایش تشریف داشته باشد.

مهربانی کرده ساده نگیرید!

«متفکر جهان» که دومش هست و دیگر هاش نه؛ از قالب «انسان؛ موجود اندیشه ورز» و از چوکات ترم معمولی اندیشوران مانند سقراط و ارسطو و کانت و هگل و ماکیاول و مارکس و پوپر و رازی و ابن سینا وغیره بیرون است؛ تا حدیکه چیزی مانند سرور کائینات باید باشد. چنانکه اوشان؛ از همه عالم پیشتر خلق شدند و به عشق خالق تعالی مبدل گردیدند و سپس عالم و آدم به برکت این عشق؛ خلقت یافتند و البته خود سرور کائینات؛ از همه آخر به دنیا تشریف آوردند.

بلاتشبیه اینگونه هم ممکن است که در لوح المحفوظ؛ سلسلهء «متفکران» ماورایی؛ از اولِ اول به ترتیب آمده باشد؛ ولی استثناءً «دومین»ش خلق شده و به برکت تدبر هنری کسینجر تا جان کیری؛ به ما و شما رسیده؛ لیکن دیگر هاش را؛ هنوز زمان و مکانِ مقدر فراز نیامده است!؟

بنابر این پاسخ دقیق و وثیق شما را فقط یکی از همان «متفکران» ماورایی؛ میتواند عنایت نماید که لابد چیزی از قماش علم لدنی و غیبی را مالک خواهد بود.

من؛ حتی ممکن است پس از صدور بیانیه موعود در باره «استراتیژی جدید امریکا در افغانستان»؛ چیزی و اقلاً چیزی زیادی؛ دریافته نخواهم توانست. بخصوص که بیانات آنچنانی در دنیای امروزی به خاطری تدوین و ارائه نمیشود که موضوع برای مردمان آشکار گردد بلکه برای آن تدوین و ایراد میگردد که موضوع از مردمان؛ پنهان ساخته شود تا جاییکه حتی به حدس زدن ها و فضولی های جستجو و کنکاش هم نقطه پایان بگذارد.

ما و شما در شانزده سال گذشته؛ همه با گوشت و پوست و خون و مغز استخوان خود و عزیزان خویش دیدیم و دریافتیم که بیانات کاخ سفید و پروپاگندای غول های رسانه ای امریکا چیزی بود؛ و عمل واقع شده در عالم عینی چیزی دیگر. تازه «استراتیژی امریکا در افغانستان» علناَ به هدف تأمین و تضمین منافع و مصالح امریکا درین سرزمین؛ تعریف میشود نه الزاماَ برای تأمین منافع و مصالح مردم و ملت افغانستان؛ حتی در یک مقیاس ناچیز.

علی الرغم بوغ و کرنای انتخابات و آزادی و دموکراسی؛ ما در سایه امریکای ابرقدرت؛ فقط با چیزی روبرو استیم که در ادبیات سیاسی جهان؛ اسم بامسمای آن «اداره مستعمراتی» است!

از این جاست که سخن از «استراتیژی امریکا در افغانستان» مطرح است و نه از استراتیژی مشترک افغانستان و امریکا….!

ولی؛ نخواهم گذاشت شما عزیز از طرح پرشس تان و لطفی که در حق من کرده اید؛ نادم و ناراحت گردید. من کمابیش میتوانم در باره «استراتیژی افغانستان و مردمان آن در امریکا (ببخشید: در قبال) امریکا و سایر جهانیان» حرف و حدیث داشته باشم.

آخر؛ چرا؛ تا کی ها و تا کجا ها؛ فقط و فقط امریکا در افغانستان؛ استراتیژی های تازه به تازه و نو به نو داشته باشد؛ ولی ما هیچ استراتیژی و لااقل هیچ اندیشه و تأمل و تدبری متقابل نداشته باشیم؟ همیشه ما مغز سر بخوریم و به سر و کله همدیگر بکوبیم که این یا آن استراتیژی امریکا در افغانستان چنین هست و چنین نیست؛ اینقدر خوبی ها و الزامیت ها و حیاتیت ها دارد؛ اگر چنین و چنان نباشد؛ ما بیچاره میشویم و یک لقمه خام دیو و دد میگـردیم و… و…؟

اگر اجازه باشد؛ تصور ( نه فکر!) میکنم (که فکر؛ کار و حق و صلاحیت «متفکران اول و دوم و سوم جهان» است!)

آری؛ محضاً تصور میکنم یا چیزی در همین حدود مرتکب میشوم که کش و گیر های اضافه تر از شش ماههء کله کته ها و شکم گُنده های قصر سفید و دیگر انبار ها و کنج و کنار های سیاست و کیاست و فراست در امریکای عظیم و حجیم و جسیم؛ پیرامون «استراتیژی جدید امریکا در افغانستان» برترین معنایش همین است که افغانستان نه تنها در باره امریکا؛ بلکه همراه با امریکا نیز استراتیژی ندارد؛ استراتیژی که هیچ؛ حس و اندیشه و محاسبه یکی دو روزه هم ندارد. مانند انبار سوخت؛ سنگ و منگ است و نهایتاً غیر التماس و تگدی و استدعا و استهداء؛ یا جهل و جنون سیاه از او چندان اثری نمود دار نمی باشد!

یعنی هم «اداره مستعمراتی» و هم «دشمنان فرضی» ولی برادران عینی آن، هر دو فاقد فهم و فرهنگ و سیاست و استراتیژی و تدبر و کیاست استند؛ و در موقعیت هایی که قرار داده شده اند؛ اصلاً نیازی به همچو مبرمیت های ملی را احساس و ادراک نمیدارند و یا هم غیرحاضرِ اهلیت و لیاقت مربوط میباشند!

گویا در «استراتیژی امریکا در افغانستان» افزایش دادن چند هزار عسکر یا بدیل آنها چند هزار اجیر جنگی یا هم هردو هست؛ فلان عدد و بال طیاره جنگی با سرنشین و بی سرنشین با فلان و بهمان مقدار ملزومات ماشینری و لوژیستکی …. و گویا اخم و تخمی عوامفریبانه با پاکستان…

در شانزده سال گذشته؛ مگر همه اینها نبود؛ چند برابر هم نبود؟؟

تنها چیزی مانند ایشچیگری در اداره مستعمراتی و سیاست اخته گری کم بود که آنهم به یُمن حمایت های آشکارای سفارت امریکا و شرکا و غول های رسانه ای درونی و بیرونی؛ پیروزمندانه به میدان آمد.

گویا در «استراتیژی امریکا در افغانستان» کم از کم حرف خروج کامل از افغانستان و ترک مطلق این کشور و این منطقه؛ نیز هست!!!!!

گیرم اگر لامحال چنین اتفاق افتاد؛ استراتیژی افغانستان برای صیانت از خود؛ برای تنازع بقا؛ و اگر نه برای ترقی و پیشرفت و مدنیت و سیری و معموری و قوی شدن و قوی بودن؛ کم از کم برای نمُردن و نیست و نابود نشدن چیست؟

منظورم صرف استراتیژی «اداره مستعمراتی» و «دشمنان فرضی» آن نیست؛ احزاب سیاسی و ائتلاف ها و اتحادیه ها و شخصیت های منور و سیاسی و تجاری و صنعتی و کار آفرین و مشران اقوام مذاهب و رهبران قشر ها و طبقات… در کجای کار قرار دارند؟

نه که این را هم در مراحم امریکا آرزو و جستجو و تمنا و تگدی میکنند!؟

آیا «استراتیژی امریکا در افغانستان» موضوعیت و ضرورت و اندیشیدن و وسواس کار دارد؛ «استراتیژی افغانستان در خودش، در امریکا، در جهان؛ در قبال امریکا و آحاد جهانی و آحاد همسایه گی» موضوعیت و ضرورت و اندیشیدن و وسواس کار ندارد؟؟

اگر همدرین راستا پرسش هایی مشخصتر بفرمائید؛ احتمالاً مشکل این چنینی در پاسخ ها نخواهیم داشت! چرا که در همه درازای عمـر؛ بدین استقامت اندیشیده ام که ما؛ چسان میتوانیم «ما» شویم؛ ما برای «ما» و برای نسل های امروز و فردای خود چه ها میتوانیم بکنیم و چه ها می باید بکنیم؟!

ما با دنیا و با دیگران؛ چگونه روبرو شویم و تعامل نماییم تا مورد کین و انتقام و زور گویی و غارتگری … آنها قرار نگیریم و بر عکس همدلی و همکاری و همسویی میان خویشتن و آنان را اعمار و تکمیل و تأمین و مستدام بداریم….

بدینجهت؛ هردو نیمکره مُخ من؛ تهی از آن است که از دیگرانی مانند امریکا و اروپا و هند و چین و ایران و پاکستان؛ محضاًلله توقع خیرات و صدقات و ارحام و ارفاق و منجمله «استراتیژی» های نجات بخش و سودمند یک جانبه داشته باشند حتی آنچه از نتیجه عبور و مرور آنان بر زمین می ریزد؛ اغلب جز بلیات قتاله همانند تانکرهای واژگون شده نفت در دهات فقیر نشین پاکستان… نخواهد بود.

شما سلحشور عزیز که از بام دنیا و از ورای موج های بلورین «کوکچه» بهتر و گسترده تر از من؛ میتوانید اینهمه را بنگرید!

                                                   شاداب و خروشان باشید.

                                        

                                                                 محمد عالم افتخار 

                                                                          20.8.2017