با درود به خاطره جوانترین و مظلومترین قربانی اخیر علم و تنور؛ فیض الرحمن محصل سال چهارم پولی تخنیک که به دست میر غصبان جهل و بربریت؛ در ولسوالی چک وردک به دار آویخته شد
اخیراً ویبسایت هایی چند به ویژه پایگاه های چپی؛ مقاله جالبی را از قلم محترم عبدالوکیل کوچی به نشر سپرده اند که فرنام دارد
ـ مکث مختصری به برنامه ۳۱۴ آقای شفیع عیار
در نخست آنچه سزاوار تحسین است؛ جرئت اخلاقی و شهامت قلمزنی جناب عبدالوکیل کوچی میباشد. اندیشیدن و نوشتن و سخن زدن بالذات کار بزرگی است و آنهم در شرایط و اوضاع و احوال افغانستان.
در شماره اخیر ویبسایت وزین آریایی مقاله ای وجود دارد با عنوان «نویسندگان پاکستانی، دیدگاه جهان را در باره افغانستان عوض می کنند» که به مثابه مصداق نقد و تیار؛ بیش از هر چیز؛ اهمیت و عظمت کار نویسندگی را بیان میدارد.
و انگهی فرض بفرمائید که اگر بشر؛ فن و هنر نویسندگی را ابداع و ایجاد نمی کرد و قلمزنان بشری اندیشه های خود و دیگران را نمی نوشتند و بین جوامع و نسل ها بدنبال نسل ها به طریق نشر و تکثیر؛ به اشتراک نمی گذاشتند؛ حالا مگر افراد و گروه های بشری؛ با سایر جانوران و منجمله با ژیبون ها، اورانگوتان ها و میمون ها چه تفاوتی به هم میرسانیدند؟
انواع نطق و بیان و خطابه و موعظه و برنامه سازی های تیاتری و سینمایی و رادیویی و تلویزیونی هم بر فن و هنر نویسندگی و کتاب و کتابداری و کتابخوانی ابتنا دارند؛ و همزمان نیز انگیزه ها و مُنَبِه های علاقه و سلیقه و منفعت و خوشایند و بد آیند هر فرد و هر گروه و هر طبقه آدمی با آنها همراه و خلط و عجین میباشد. بدین جهت آنان که موقعیت برتر و ممتاز اجتماعی و سیاسی و مالی و مذهبی وغیره دارند؛ تلاش غریزی و اگاهانه بیحد و حصری میداشته باشند؛ تا کلیه استعداد ها و توانایی ها و شایستگی های بشری را در خدمت خویش و به سمت و سوی جایگاه و پایگاه خویش توجیه نمایند و به انحصار خود در آورند. و با به تحمیق و استحمار کشیدن و بیسواد و بی اطلاع و بی اندیشه و بی دانش و کر و کور و گنگ و بی فراست نگهداشتن توده های آدمی؛ بردگی و بندگی و نوکری آنها را برای خود و طبقه و دم و دستگاه های حاکمیت و استبداد و استثمار خویش سهل و ارزان؛ تأمین و تضمین بدارند.
تصادفی نیست که اندیشندگی و نویسندگی و گویندگی و علم و هنر و مکتب و معلم و کتاب و رسانه های جمعی و ابزار ها و تکنولوژی های تبلیغ و تأثیر و سمت دهی اذهان و تکنیک های شست و شوی مغزی و روانگردانی در تملک و انحصار زبر دستان و حاکمان اجتماعی و سیاسی و مالی و دینی افتاده و متقابلا حرکات و جنبش ها و جریانات و روند های مستقل از اقشار و طبقات حاکمه و کمابیش علیه انها در همه این بستر ها و مسیر ها؛ توأم با ریسک و خطر و دسیسه و تفتین و حتی معروض به غُل و زنجیر و تیر و ترور و دار و گیوتین گردیده است.
آنچه از هزاران سال بدینسو در سرتاسر جهان بشری؛ قاعده بوده و هنوز هست و تا فردا های نامعلوم نیز خواهد بود؛ همین است. مجموعه تلاش های روشنگران و انسانیت طلبان و عدالت خواهان و توده های به جان آمده از جور و ظلم و زور و استبداد و استعمار و بهره کشی انسان از انسان؛ هنوز در حدود و اشکال و مصداق های استثنایی میتواند بررسی و باز شناسی گردد و بس.
در مناطق محکوم به استبداد مضاعف از گونه دسپوتیزم شرقی؛ حد و مرز استثنا های یاد شده بی اندازه تنگ و مختنق بوده و همان کمترین های استثایی هم خون آلود و جانگداز و مرگ آور است؛ و صرف در شماری از کشور های پیشرفته در تمدن صنعتی ـ سرمایه داری؛ حدوداً فضا های باز تری میسر آمده و با شطارت و مهارت ویژه؛ امکان بهره گیری های روشنگرانه و افشاگرانه نسبت به جور و ظلم و فساد و غارتگری و آدمخواری و جهل و جنایت … را میتوان فعلیت بخشید که البته هنوز هم مستلزم تقبل قربانی ها و از خود گذشتگی های بزرگ میباشد.
این امکان خیلی ها مهم و ارزشمند و حتی نجاتبخش برای توده های میلیاردی جوامع بشری دورادور کره زمین؛ اخیراً با پیدایش و گسترش تکنولوژی های رادیویی و تلویزیونی و ستلایتی و انترنیتی توسعه و تعمیق جهانی بی مانندی هم کسب نموده است؛ با آنهم نیازمندی های عظیمی چون دانش و بینش پهناور؛ مهارت و شطارت بسیار؛ شجاعت و از خودگذشتگی نهایی و شاید مهمتر از همه بذل پول و سرمایه هنگفتی را می طلبد که اکثرا برای روشنگران و مبارزان مترقی و انقلابی بدون حامی سازمانی و تشکیلاتی و مردمی؛ تأمین و تدارک آنها به خواب و خیال ماننده است.
پرواضح است که روشنگران و مبارزان عدالت جوی و ترقیخواه و تحول طلبی در سالیان پسین؛ در درون و بیرون افغانستان ظهور نموده و هرکدام مصدر حرکت ها و کارنامه هایی گردیده و نقد جوانی و زندگانی خود را در پای ارمانهای میهنی فدا گردانیده اند و آنها که در قید حیات اند؛ همچنان تلاش می ورزند که وسایل و راه های نجات وطن و هموطنان را از گرداب اسارت ارتجاع سیاه داخلی و استیلا جویان منطقوی و جهانی، فراهم و هموار نموده کشتی شکسته و سرگردان در کام امواج توفانی وطن خود را از غرق شدن و محو گشتن برهانند و لانه اجداد و نیاکان خویش را آزاد و آباد و سرافراز و شگوفان بگردانند ولی با تأسف بسیار که اصل غالب در میان این نحله؛ سوء تفاهمات و اختلافات و مناقشات درد آور و زیانبار ممتد و مزمن است.
بر علاوه بیشترینه همچو تپندگان و کنشگران؛ در همان حد من و جناب عبوالوکیل کوچی توانسته اند و میتوانند مانور کنند و مصدر نگارش و بیان و داد و فریادی گردند که شاید 5 – 10 مخاطبی را جلب و اقناع و تا حدی تنویر و متحرک و مصمم گرداند؛ ولی خوشبختانه ذواتی با امکانات بهتر و موقعیت و امکانات برتری هم استند که منجمله با بهره گیری موفقانه از امکانات تکنولوژی های مدرن عصر کنونی؛ با اتکا بر سازمان و جنبش هزاران نفری بالنده روز افزون؛ مصدر کار روایی ها و کارنامه های به مراتب بزرگتر و مثمر تر گردیده اند و میگردند.
در حدود اطلاع و محاسبه این کمترین در دهه پسین؛ محترم شفیع عیار پیشتاز ترین این نحله تا کنون بوده اند و میباشند. صرف اینکه محترم عبدالوکیل کوچی؛ مکثی به برنامه شماره 314 ایشان فرموده اند؛ حساب و ریاضی ساده به ما میگوید که دست کم 313 برنامه مشابه قبل برین اجرا و پخش و نشر گردیده و بنابر امکانات انترنیتی؛ تذخیر شده و در دسترس جویندگان و آیندگان نامعدودی قرار گرفته است.
هرکدام از این برنامه ها حاوی بیش و کم یک ساعت سخن تنویری رسا و عام فهم و فیلم و سند و ثبوت در جهت بیدار کردن؛ سازمان دادن؛ توان بخشیدن و امکان بخشیدن به رستاخیز ملی و میهنی ما بوده و میباشد.
لهذا خیلی بدیهی و طبیعی است که با اما و اگر و مقابله و تخطئه و تفتین و تخریش و تخریب و سیاه نمایی منجمله به گونه تکفیر و تفسیق خودِ شفیع عیار و تهدید و ارعاب حامیان و همسویان و همداستان های ایشان از سوی معاندان و مخالفان و دشمنان؛ روبرو گردد. تفصیل واقعیت ها درین راستا عجالتاً ممکن نیست و شاید بیرون از بحث باشد.
ولی متقابلاً برنامه ها و کوشش های محترم شفیع عیار؛ بنابر اهمیت سیاسی و علمی و عقلانی آنها از یکسو و بنابر گستردگی مخاطبان و استفاده کنندگان از سوی دیگر؛ جداً قابل نقد و بررسی و ارزیابی متداوم از طرف هواداران و جانبدارانِ به ویژه صاحب نظر و فرهیخته هم هست و بر علاوه سزاوار پشتیبانی مادی و معنوی منجمله به گونه تدارک مواد و اطلاعات و اسناد و وثایق چون عکس و تصویر، ویدیو و فیلم و احصائیه ها و ارقام وغیره میباشد. بر وفق مثل معروف «انکه کار میکند؛ اشتباه هم میکند» کار و کارنامه و جنبش و حرکتی به این گستردگی و ژرفا نمیتواند با اشتباهات و خطاها توأم نباشد و کشف این گونه خطا ها و اشتباهات و کمک به اصلاح و رفع و رجوع آنها سر فرصت؛ خود کارستان مکمل و متمم خواهد بود.
بدینجهت نفس اینکه محترم عیدالوکیل کوچی؛ بر یکی از برنامه های مورد نظر؛ انگشت گذاشته و در مورد اندیشه و نوشته کرده اند؛ مثبت و مفید و ارزنده میباشد.
شاید مطلوبتر می بود که ایشان؛ به جای برنامه 314؛ بر تمام 314 برنامه جناب عیار مکث هرچند مختصر و انتقاد و ارزش یابی و نقص یابی می فرمودند.
و اما لازم است ببینیم که ایشان در مورد همین یک برنامه؛ چه فرموده اند و به ما چه کمک میکند تا با آگاهی و هوشیاری بهتر و بیشتر بر این برنامه و به ارائه دهنده برنامه مقابل شویم:
محترم کوچی؛ پس از مقدمهِ همراه با گردون و تنش و توفان… نوشته اند: «آقای شفیع عیار را در ملاقات کارل مارکس، فریدریش انگلس ولادیمیر ایلچ لینن یافتم که توجه را بیشتر از پیش بخود جلب مینمود.»
بدینگونه مشخص فرموده اند که چرا این برنامه و نه سایر برنامه ها، طرف توجه شان قرار گرفته تا جاییکه چای نخورده و سراپا چشم و گوش آنرا دیده و شنیده اند.
وقتی آقای عیار این برنامه شان را؛ یکی از مهمترین برنامه های سالیان اخیر و شاید آینده معرفی نموده اند؛ به محترم کوچی سوال پیدا شده است که «این برنامه بسیار مهم چطور پس از چهار دهه جنگ و آنهم درین مقطع زمانی؛ مشخص و مطرح میشود؟ و بعد خود را تسلی داده اند که «به هر حال، ماهی را هروقت که از آب بکشی تازه است»
پس از این در مورد برنامه دو نظر اقامه کرده اند:
1ـ با نظر داشت اینکه آقای عیار یک فراخوان عمومی را برای همدیگر پذیری میان طرز تفکر ها و اهل عقاید و بینش های گوناگون و اغلب متضاد و متخاصم در جامعه افغانی؛ عنوان کرده اند؛ نظر اول جناب کوچی این است که «هر فراخوان و دعوت بمنظور ایتلاف ، وحدت واتحاد که بخاطر نجات وطن ارایه میشود کار شریفانه وقابل پشتیبانی است در صورتی که بر مبنای تفکر سالم ،آگاهانه ، هدفمند ، اصولی ، مسُولیت پذیری ، تحمل همدیگر، نواندیشی وعاری از تعصبات ،اغراض ،امراض وهرنوع خود محوری باشد. زیرا تجارب گذشته نشان داد که اهداف ناسالم وخود محوری، وطن را به پرتگاه سقوط کشانید»
اینجا چون موضوع مشخص یعنی فراخوان یاد شده مطرح است؛ معلوم میشود که محترم کوچی مشخصاً قانع نشده اند که بر مبنای تفکر سالم ،آگاهانه ، هدفمند ، اصولی ، مسُولیت پذیری ، تحمل همدیگر، نواندیشی وعاری از تعصبات ،اغراض ،امراض وهرنوع خود محوری باشد.» لذا نکند که مانند اهداف ناسالم و خود محوری سابق، «وطن را به پرتگاه سقوط کشاند»
این نگرانی در مورد نام پیشنهادی برای تشکل مورد نظر که «سازمان آب» خواهد بود؛ ضمن یاد آوری خوبی هایی؛ اینگونه ابراز میشود که؛ آب؛ معمولاً شکل ظرف را به خود اختیار می نماید و برای تأکید بر این خاصیت؛ از اشعار مولانا نیز مدد جسته میشود. برعلاوه از محدودیت های جغرافیایی و نوعی تگنا و تحدید دیگر در مورد سازمان آب، ابراز تشویش گردیده و خاطر نشان میگردد که آب اگر جادرجا بماند؛ می گندد!
2ـ اما نظر دوم شان؛ چنانکه در مقدمه نیز صراحت یافت؛ اصلی تر و اساسی تر است. می فرمایند: «آقای عیار بمثابه انسان فرهنگی وفعال سیاسی درآغاز صحبتهای شان مسایل را خوب شروع کردند پسان دیده میشود که در میان برنجها ریگهای نیزباقی مانده ودر صورتی که ریگها را بتوانیم از برنج جدا کنیم بهدف نزدیک خواهیم شد … آقای شفیع عیار وقتی مکتبهای بزرگ سیاسی « آثار کبیر مارکس ،انگلس ولینن را با زبان شیرین وصاف وعام فهم به تعریف میگرفتند ودر عین حال طوریست که گویا توفانی در عمق بحر آرام کلامش موج میزند واز آن بخوبی معلوم بود که چنین تعاریف ، با اهداف اصلی مارکسیزم به توجه ودقت بیشتر نیازمند است . زیرا فاز دوم سوسیالیزم یعنی کمونیزم را تنها بیک جامعه مرفه آنهم مشابه به دوره کمون اولیه شبیه سازی کردن در واقع کتمان یک دوره درخشان ونهایت پیشرفته تاریخ را نشان میدهد که بنام بهشت روی زمین پیشبینی شده است»
همچنان میفرمایند: « درجای دیگری آقای عیار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر مبارزات چندین ساله گارگران وزحمتکشان روسیه تحت رهبری حزب لینن بوسیله کارگران وسایر زحمتکشان روسیه به پیروزی رسیده است آنرا بیک خیزش نظامی تنزیل داده» است و باز «دربخش دیگری آقای عیار نبودن تشناب در زندان پلچرخی را کلایه آمیز به دوران پرچمی وخلقی نسبت میدهند در حالیکه آقای شفیع عیار خود بهتر میدانند که زندان پلچرخی با تمام کامپلیت آن در زمان محمد داود خان به هر نیتی که بوده اعمار گردیده است نه در زمان پرچمی وخلقی»
و در نتیجه « پیشنهادات آقای شفیع عیار ….. با عام گویی وابراز آرزوها عجین میباشد که با حرفهای عمومی ونامشخص نمیشود بیک نیروی واحد وقابل قبول رسید وبر مبنای آن وطن را به این ساده گی نجات داد بلکه چنین طرح ها با یک تحلیل همه جانبه ، بسیار علمی ، با میکانیزم عملی وقابل قبول نیاز دارد تا این جنبش بیک حرکت ملی سراسری بیانجامد وراه حلی برای نجات وطن از حالت کنونی پیدا شود.»
خلاصه که چنین طرح ها به یک «تحلیل همه جانبه ، بسیار علمی ، با میکانیزم عملی وقابل قبول نیاز دارد… بیایید همه چیز را از ابتدا ودرآغاز درست اساسگذاریم اگر هدف آقای عیار مردم بیطرف بود در آنصورت کارش آسان وجذب وجلبش بیشتر میبود واگر برنامه موثر وهدفمندی را میخواهد اساس گذارد به مطالعه بیشتر احزاب وگروه ها وشخصیتهای مستقل ملی ومردمی نیازمند است که این کار مستلزم تلاش های پیگیر میباشد تا طرحی بمیان آید که به اصول ومعیار های اصولی موثر وعملی همه جانبه وبا نتیجه تمرکز داشته باشد وگذشته از همه برنامه کاری چنین طرحی روشن ومشخص باشد تا بر مبنای آن بتوان با شریک (ساختن) نظریات در عمل آنرا بصورت جمعی تحقق بخشید.»
باید اذعان نمایم که درین متن خیلی از جملات بسیار حکیمانه و شاید فلسفی یا هم علمی جناب وکیل کوچی را بنده نتوانستم درک و هضم نمایم. از جمله اینکه «سازنده اول در شرنوشت مردم خود مردم هستند واین مردم هستند که روابط سالم ملی وبین المللی را ایجاد میکنند»
ولی به وضوح درک میشود که علت علاقمندی جناب وکیل کوچی به این برنامه آقای عیار هم موضوعات مارکسیستی ـ لنینستی است و علت نارضایی و ناخوشنودی و حتی رد و ضم برنامه هم. تصریحات ایشان حاکی از این توقع است که آقای عیار وقتی سخنی از مارکس و انگلز و لینن به میان آورده بود؛ بایستی صدفیصد به گونه مارکسیست ـ لنینست های اصولی! حرف های خویش را قالب مینمود.
وقتی میفرمایند که اگر مخاطب آقای عیار «مردم بیطرف بود کارش آسان وجذب وجلبش بیشتر میبود» بدین معنی میشود که افراد مربوط به احزاب را و طبعاً حزب مربوط خودشان را غرض نمی گرفت؛ حالا که آنها را مخاطب کرده و دعوت داده است؛ «به مطالعه بیشتر احزاب وگروه ها وشخصیتهای مستقل ملی ومردمی نیازمند است (یعنی لحاظ کردن مراکز ثقل و رهبری و قومانده آنها)… تا طرحی بمیان آید … برنامه کاری مشخص … با شریک (ساختن) نظریات» طبعاً نظریات رهبران کنونی احزاب و گروه ها…
بدینسان؛ در واقع «مکث» جناب وکیل کوچی به برنامه 314؛ یک اعلام موضع هژمون حزبی به نظر می آید و احتمالاً اینکه اقای عیار در مرور تاریخ اندیشه های سیاسی در عالم بشری از مارکس و انگلز و لینن با قدر دانی و احترام ویژه یاد کرده است؛ شاید موجب این تلقی گردیده که اصول مارکسیستی مبنای تشکلات و ایتلاف ها و همکاری ها و همپذیری ها خواهد بود. مثال«ماهی را هر زمان؛ از آب بکشی تازه است» همین مفهوم را القا می نماید.
البته سخن بر سر خوب و خراب این موضع نیست؛ امثال جناب کوچی میتوانند ایدئولوژی و مواضع آرمانی خود را داشته باشند ولی تا جاییکه من برداشت کرده ام در کوتاه مدت؛ اهداف فوری و حاد و عاجلی وجود دارد که همه مردمان افغانستان صرف نظر از باور های ایدئولوژیک و مذهبی خود میتوانند و باید برای تحقق آنها ائتلاف وسیع و و سیعترین را متحقق سازند.
منجمله این اهداف حاد و عاجل؛ تغییر حالت کشور از گرفتاری در چنگال سبعیت و توحش طالبانی و داعشی و ستون پنجم دشمن اجنبی در داخل قوای حاکمه کشور است که افغانستان را به دریایی از خون فرزندانش همه روزه غرقه میگرداند!