خنجر بر قلب کابل
یاد راکت های کـــور و انفجار
می نماید خاطـــــرم را نــاقرار
گلبدین این قـــاتل پیر و جوان
در فن راکت پــرانی قهــــرمان
شهر کابل خونچکان باشد از او
او زفطرت قاتل است و کینه جو
شد هزاران کشته و بی خانمان
دست خــــون آلود او دارد نشان
چونکه بود غدروفریب اندرجهاد
رهبرش بودی چنین پست وجلاد
درجهان تسجیــــــل گشته نام او
مرد سفــــــاک و خشن بی آبرو
باز می آید به کابــــــل با اعزاز
با غروروکبروبا صد برگ وساز
مقد مش توهین بر روح شهید
خنجر است بر سینه های نا امید
ملت افغـــــان اسیر رهـــــزنان
درتبانی اند به هم این رهبران
التجــــــای ما بری بر کردگار
کاورهاند خودازین وهم وشرار
آن عقوبـــت زود گردد مستقر
تا رود همچـــون ربانی درسقر