تغییر قدرت جهان؛ از آمریکا به چین
انتخابات دونالد ترامپ در نوامبر سال ۲۰۱۶ برخی از جناح ها را به لرزه در آورد چرا که او را تهدیدی جدی برای نظم ، قواعد و قوانین بینالمللی میدانستند. صبح بعد از انتخابات، پیروزی ترامپ به دوره ای موازی با تاریخ 240 ساله ایالات متحده آمریکا توصیف شد. نویسنده واشنگتنپست، دیوید ایگناتیوس نیز به این نکته اشاره کرد که نخستین سیاست آمریکا، ائتلاف امنیت ایالاتمتحده در اروپا و شرق آسیا را خنثی خواهد کرد. بدبینی ها روز به روز نسبت به ترامپ تا آنجا افزایش یافت که به تهدیدی برای امنیت آمریکا مبدل شد.
ایگناتیوس، این تحلیلگر واشنگتن پست در ادامه مقابله خود توضیح می دهد که چگونه بسیاری از متحدان آمریکا در آینده ای نزدیک به دنبال جایگزین کردن روسیه و چین به جای آمریکا جهت معاملات تجاری مختلفشان هستند.
جیودن راچمن ستون نویس مجله فایننشال تایمز نیز در تحلیل های خود به اشاره می کند ترامپ تبری است به تنه دنیای لیبرال، چیزی که ایالات متحده از سال 1945 به طور کامل از آن حمایت می کند.
استفنز تحلیل گر سیاسی دیگر است که بنابر عقیده او آمریکا سیاست منزوی کردن دولت های مختلف را نه به دلیل ایجاد نظم سیاسی و نظامی در جهان که به دلیل قدرت طلبی اعمال کرد.
آنچه اکنون در این برهه با آن روبرو هستیم، چیست؟ آمریکای واقعی، آمریکای رو به تحول و یا آمریکای پرتنش؟ چهره واقعی آمریکا اکنون در حال «چروک شدن» است. دونالد ترامپ نشانه ای بر زوال آمریکاست، نه دلیلی برای آن. بسیاری از نتایج تحلیل های بی شمار به این دلیل اشتباه است که ترامپ «دلیل» نابسامانی آمریکای کنونی معرفی می شود این در حالی است که هر دو عامل خارجی و داخلی چهره آمریکا را تغییر داده اند و سبب تنش در آن شده اند.
به آمریکای پرتنش می توان از زوایای متعددی نگاه کرد. نابرابری درآمدی، درآمدهای راکد، برون سپاری مشاغل تولیدی، رشد آهسته بهره وری و مشکلاتی از این دست قشر متوسط آمریکای پرتنش را با مشکلات متعددی روبرو کرده است. یکی از پرسش های اساسی این است؛ قدرت آمریکا آنچنان رو به زوال می رود که از لحاظ داشتن قدرت پایین تر از رقیبانش یعنی چین و روسیه قرار خواهد گرفت. نخستین و ساده ترین پاسخ (بدون ذکر هیچ دلیلی) به این پرسش بله است.
اکنون همه طبقات متوسط (به خصوص متوسط رو به پایین) در جامعه آمریکا فارغ از توجه به هر نوع نژاد، رنگ و ملیتی به شدت تحت فشار قرار دارند.
کاهش قدرت ایالات متحده آمریکا تحت تاثیر وقایعی است که در ابتدای امر چندان جدی به نظر نمی رسند. آیا می دانید اصطلاح «سوت سگ» چیست؟ سوت سگ در سیاست آمریکا صدای سوت مانند استفاده از زبان رمزی است که معنی آن توسط مخاطب هدف درک میشود و نه توسط عموم. ترامپ در این کار استاد است و از آن برای تحریک گروه های سفیدپوست علیه مهاجران و اقلیتهای نژادی استفاده میکند. یک شباهت نزدیک اما نه کامل و شبیه به تبلیغات است. حالا این تاکتیک غیرانسانی به عاملی برای تغییر هویت آمریکا تبدیل شده است.
از تمام این حرف ها گذشته واقعیت زوال قدرت آمریکا قابل انکار نیست. مرکزیت اقتصاد جهان در حال تغییر است و قرن ها سلطه جهانی به مخاطره افتاده است.
همانطور که مفسر اقتصادی تایمز، مارتین ولف اشاره میکند، این تغییر قدرت واقعاً به طور کامل در مورد افزایش قدرت آسیا و مهمتر از همه چین است. اکنون تحلیلهای متعددی در این رابطه وجود دارد که برایمان توضیح می دهد چین از کاهش نسبی قدرت آمریکا نهایت استفاده را خواهد برد.
در دهه پیشین شاهد این بودیم که سیاست های آمریکا چطور منجر به یک رکورد اقتصادی بزرگ در سال 2008 شد، آن رکورد اقتصادی نیز خود نشانه ای بر آغاز یک زوال پرهزینه بود. جنگ های دیگری که آمریکا شعله آن را خاورمیانه (عراق) و افغانستان به وجود آورد پیش از آن نیز دلیل بسیار مهمی برای زوال قدرت بودند. این جنگ یک تنه تاریخ را به جلو هلو داد و تغییرات عظیمی را رقم زد.
ایالات متحده آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم قدرت نظامی و سیاسی خود را در جهان بالا برد و کم کم به ابرقدرتی بی رقیب تبدیل شد.
در تاریخ بینالمللی مدرن، دو قدرت بینالمللی لیبرال وجود داشتهاست.
اولین آنها «بریتانیکا» بودند که از سال ۱۸۱۵ تا آغاز جنگ جهانی اول به طول انجامید. دیگری جنگ جهانی دوم است.
پس از آن این نظریه به وجود آمد که هر نظام اقتصادی به یک نظم سیاسی خاص متکی است و ماهین آن را نمی توان از سیاست درک کرد. اکنون نظم سیاسی و نظم اقتصادی آمریکا با تنش روبرو شده است و این منجر به کاهش قدرت و اعتبار جهانی شده است. پس از دو جنگ جهانی قدرت بریتانیا رو به کاهش رفت و در مقابل آمریکا قد کشید. در پایان جنگ جهانی دوم که دیگر آمریکا نمایی کامل از قدرت خود در جهان را به معرض نمایش گذاشت. از سال 1945 به بعد دولت ایالات متحده همواره سعی کرده است که در زمینه های دموکراسی و حقوق بشر مدام خود را ارتقا دهد، چیزی که اکنون بی معنی به نظر می رسد.
نکته بسیار مهم دیگر این است که آمریکا زمانی به زوال بیشتر قدرت دچار شد که «اقتصاد شناور» را فراموش کرد. ویلسون تحلیل گر اقتصادی مطرحی است که اعتقاد دارد یک اقتصاد بینالمللی «باز» برای رفاه آمریکا حیاتی است ، اما این اقتصاد باز اکنون وجود ندارد و آمریکا قادر نیست که با قدرت های بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان به درستی ارتباط اقتصادی برقرار کند. در واقع هزینه های بیهودهای که آمریکا در سال های اخیر برای خود تراشیده است این اقتصاد شناور و باز را از بین برده است.
هژمونی آمریکا با آینده ای پرتردید در تمامی زمینه روبرو است. این هژمونی دیگر از سوی ایالات متحده آمریکا قابل کنترل نیست و واضح به نظر می رسد افسار آن در جنبه های مختلفی از دست آمریکا در رفته است. زوال آمریکا در زمینه های سیاسی و اقتصادی تا امروز واضح به نظر می رسد. سیاست های که این کشور در قبال برخی از کشورها اتخاذ کرده بر هزینه ها می افزاید و سرعت زوال را بیشتر می کند.