رمزگشایی از اروپای چند سرعته

عمومی

اگرچه مقامات اروپایی در ظاهر سخن از وحدت در عین کثرت سخن به میان می‌آورند، اما سخنان آنها مصداق عینی و ملموسی برای شهروندان اروپایی ندارد

آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و فرانسوا اولاند رئیس جمهور فرانسه اخیرا بر لزوم تحقق اروپای چند سرعته برای کنترل تحولات جاری در اتحادیه اروپا تاکید کرده اند. مرکل در این خصوص عنوان کرده است:

“ما باید شجاعت این را داشته باشیم که از برخی کشورها که نمی خواهند با ما همراه شوند پیشی بگیریم. اروپای با سرعت های مختلف ضروری است در غیر این صورت ما در جا می زنیم.”

اولاند نیز تاکید کرده است که وحدت در اتحادیه اروپا به معنای یکنواختی نیست و اعضای اتحادیه اروپا باید بتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند.

در خصوص اظهارات مرکل و اولاند نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت:

نخست اینکه سخن گفتن از اروپای چند سرعته، به نحوی که در عین کثرت اعضای اتحادیه اروپا ، وحدت انها نیز حفظ شود از ابتدا نیز مطرح بوده است. با این حال سرح این مسئله در برهه زمانی فعلی که جریانهای راست افراطی و ملی گرا در کشورهای مختلف اروپایی توانسته اند بخشی از افکار عمومی را با خود همراه سازند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با همه این اوصاف، همچنان این واژه برای بسیاری از شهروندان و حتی سیاستمداران اروپایی گنگ و نامانوس است! تضادهای زیربنایی موجود میان برخی اعضای اتحادیه اروپایی با یکدیگر ( خصوصا در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی)، امکان حفظ وحدت و پیوستگی میان آنها را عملا از بین برده است.

به عبارت بهتر، اگرچه مقامات اروپایی در ظاهر سخن از وحدت در عین کثرت سخن به میان می آورند، اما  سخنان آنها مصداق عینی و ملموسی برای شهروندان اروپایی ندارد. هم اکنون نیز مقامات اروپایی بر لزوم تحقق اروپای چندسرعته تاکید می کنند بدون آنکه عملا مصداقی برای سخن خود ارائه کنند. بدون شک تولید این ادبیات مستلزم بیان منظور دقیق سران اروپایی از آن است.

دوم اینکه به نظر می رسد مقامات اروپایی کمی دیر به فکر تحکیم پیوندهای درونی در اروپای واحد افتاده اند! شاید قبل از به قدرت رسیدن گروههای ملی گرا در  برخی کشورهای اروپایی، آنها قدرت بیشتری در این خصوص داشتند اما غرور و عملکرد نادرست افرادی مانند مرکل، سارکوزی، برلوسکونی و تونی بلر (به عنوان سیاستمداران مطرح اروپایی طی یک دهه اخیر) بسیاری از معادلات جاری در اروپای واحد را بر هم ریخت و امکان ایجاد وحدت موثر میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا را از بین برد.

در اینجا ما صرفا با کالبد یا مجموعه ای به هم پیوسته به نام اتحادیه اروپا مواجه هستیم که روح اتحاد در آن جاری نیست. رشد آرای احزاب افراطی در کشورهای مختلف اروپایی نشان دهنده ناکامی سران اروپایی در ایجاد این اتحاد هستیم. نکته مهم تر اینکه سران راست میانه و سوسیالیست در اروپا، هنوز میان خود بر سر حل و فصل بحرانهای اصلی و جاری در قاره سبز وحدت نظر ندارند و این عدم وحدت نظر خود را در عمل نیز نشان داده است. در چنین شرایطی آنها چگونه می توانند به بانیان ایجاد اروپای متحد و چند سرعته تبدیل شوند؟

نکته سوم اینکه اظهارات اخیر مرکل و اولاند بیش از اینکه بیانگر احساس نیاز اروپا به بازتعریف مبانی تشکیل اتحادیه اروپا باشد،بازتابی از نگرانی سران اروپایی نسبت به وضعیت موجود و آینده است.

وضعیت حال و آینده به گونه ای است که هدایت و مدیریت آن عملا از دستان سیاستمداران فعلی اروپا خارج شده است. در صورت سرکار آمدن گروههای راست افراطی در کشورهای اروپایی، این حلقه علیه سران فعلی اتحادیه اروپا و منطقه یورو تنگ تر می شود. در چنین شرایطی مرکل و اولاند به فکر بازتولید ادبیاتی وحدت آفرین در اروپای بحران زده افتاده اند، فکری که حداقل 5 سال دیر به ذهن مقامات اروپایی خطور کرده است.تسنیم