نخبگان سیاسی آمریکا نقش بسیار حیاتی در بنیان گذاشتن چیدمان جامعه و وجاهت بخشیدن به مبانی ارزشی ـ تفسیری مردم از همان آغازین شکلگیری کشور ایفا کردهاند
قانون اساسی ایالات متحده به عنوان قدیمیترین قانون اساسی جهان که در سال 1787 در کنوانسیون فیلادلفیا مورد بحث و مباحثه 55 نماینده حاضر قرار گرفت برجستهترین سمبل این تعیینکنندگی باید در نظر گرفته شود. هر چند این شهروندان آمریکایی هستند که از طریق مکانیسمی به نام حضور در پای صندوقهای رای یا همهپرسی، ارزشها و نهادها را مشروعیت و اعتبار میبخشند امّا این نخبگان هستند که در جایگاه «صافی» گزینههای در صحنه را فرصت تجلی میبخشند، معنا اعطا میکنند و به تبع این واقعیات نوع و کیفیت محصول پایانی را رقم میزنند. معیار و شاخصی که براساس آن طبقه سیاسی تصمیمات خود را قوام میدهد همانا حفظ، تداوم و استحکام ساختار قدرت مستقر است.
از 1865 تاکنون طبقه سیاسی با وجود تنوع فکری، جغرافیایی، حزبی، سازمانی و منفعتی انسجام و یکپارچگی عمیق و گستردهای را در رابطه با کارآمدتر ساختن هر چه بیشتر سیستم سیاسی متجلی ساخته است. اصل نظمدهنده این اتفاق نظر همانا اعتقاد به سیستم سرمایهداری به عنوان مظهر هویت بخش اجتماعی و مطلوبترین چارچوب برای انباشت ثروت و به تبع آن تداوم حاکمیت طبقه سیاسی است. این طبقه با استفاده از مکانیسمهای قانونگذاری، رسانهای، مالی و معناسازی در اختیار، افراد، ارزشها و نهادهای متناسب با نیازهای موجودیتی خود را فرصت وجاهت یافتن و اعتبار اعطا میکند. از سوی دیگر هر زمان محرز شود فرد، نهاد یا ارزشی جایگاه طبقه سیاسی را در جامعه متزلزل میکند، تمام منابع در اختیار بسیج میشوند تا این چالش برطرف شود.
فرانکلین روزولت فرصت یافت بحران اقتصادی عمیق و گسترده سال 1928 که نظم حاکم را بشدت آسیبپذیر ساخته بود، با جابهجایی وسیع در اندیشههای حاکم اقتصادی مهار سازد. لیندون جانسون از حمایت نخبگان سیاسی برخوردار شد تا بحران اجتماعی عمیقی که جامعه را در بر گرفته بود با توفیق در تصویب قوانین مرتبط با طرح «جامعه بزرگ» مدیریت کند.
رونالد ریگان چالش ایدئولوژیک جهانی را که آمریکا در صحنه بینالمللی با آن روبهرو بود، در بستر حمایت اکثریت طبقه سیاسی برای همیشه از میان برد. روزولت، جانسون و ریگان از بسیج منابع به وسیله نخبگان سیاسی برخوردار شدند تا خطرات اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی که ساختار قدرت حاکم را در معرض تهدید جدی قرار داده بود بیاثر سازند. ریچارد نیکسون که در نقش مبارز ضدکمونیست از زمان معاونت دوایت آیزنهاور تا در جایگاه رئیسجمهور بیشترین تاثیر را در تضعیف نظام کمونیستی و تشدید انشعاب در آن داشت، به دنبال ماجرای واترگیت سیستم سیاسی آمریکا را دچار بحران شدید مشروعیتی کرد. با توجه به این خطر بود که طبقه سیاسی حاکم، برای حفظ جایگاه خود و تداوم ثبات سیاسی، رئیسجمهور را با وجود پیروزی انتخاباتی قاطع برای بار دوم در سال 1972 مجبور به استعفا کرد. طبقه سیاسی حاکم آمریکا در طول بیش از دو سده عمر این کشور (به استثنای جنگ داخلی) همیشه با یکپارچگی بینظیری در نقش صافی در راستای استحکام هر چه تمامتر ساختار قدرت سیاسی در بستر انتخابات ورود به کاخ سفید را برای بهترینهای طبقه سیاسی ممکن میساخت، اما انتخابات ریاست جمهوری 2016 در وسیعترین شکل ممکن بحران اخلاقی و بحران مسئولیت مدنی را که نخبگان سیاسی آمریکا در آن غوطهور شدهاند، به نمایش گذاشته است.
دو کاندیدایی که برای کسب مقام ریاست جمهوری با یکدیگر به رقابت پرداختهاند، کمترین وجاهت اخلاقی و صلابت روشنفکرانه برای سکونت در کاخ سفید را دارند. دونالد ترامپ فاقد سرمایه روشنفکرانه و تئوریک برای هدایت حزبی است که آبراهام لینکلن قهرمان ضدیت با نهاد بردهداری در قرن نوزدهم و رونالد ریگان نماد مبارزه با ایدئولوژی کمونیسم به رهبری شوروی در قرن بیستم چهرههای تعریفکننده اصول آن هستند. طبقه سیاسی حاکم بر آمریکا امروز شرایطی را برای جامعه رقم زده است که حزب جمهوریخواه که کنترل سنا و مجلس نمایندگان را در اختیار دارد گزینهای به نام ترامپ را که هیچ گونه سنخیت و علقهای با ارزشهای محافظهکاری ندارد در برابر رایدهندگان قرار داده است.
هیلاری کلینتون که از کمترین اصالت ارزشی لیبرال و فزونترین فساد در مقام کاندیدای حزب دموکرات در یکصد سال اخیر برخوردار است از نظر طبقه سیاسی حاکم از این شان بهره میبرد که یکی از دو گزینه ورود به کاخ سفید باشد. هیلاری کلینتون در بسیاری جهات از ریچارد نیکسون که مجبور به استعفا و ترک کاخ سفید شد و بیلکلینتون که در برابر سنای آمریکا محاکمه شد از لحاظ اخلاقی و رفتاری دونمایهتر است، اما با وجود وقوف به این واقعیت نخبگان سیاسی آمریکا حمایت رسانهای، مالی و قانونی را نصیب او ساختهاند و باراک اوباما به عنوان نماد جامعه سیاسی کشور حمایت از انتخاب هیلاری کلینتون را وظیفه تبلیغاتی خود قرار داده است.
کاندیداتوری ترامپ و کلینتون بازتاب فقر طبقه سیاسی آمریکاست که باعث بیداری سیاسی در آمریکا خواهد شد و به ضرورت، کاندیدایی بشدت متفاوت و بهرهمند از مبانی ارزشی و صلابت رهبری از جنس رونالد ریگان و فرانکلین روزولت در سال 2020 به کاخ سفید پای خواهد گذاشت.