در صحنه روابط بینالملل فزونترین میزان امنیت، وسیعترین قدرت مانور، گستردهترین فرصت برای نادیده انگاشتن هنجارهای مستقر حقوقی، برای کشورهایی رقم میخورد که وقوف به محدودیتهای سیستمی، آگاهی به بُرد توانمندیهای خود و ملحوظ داشتن تناسب بین هزینهها و اهداف در شکل دادن به سیاستهای خود را متجلی سازند
از زمان پا گذاشتن آمریکا به صحنه معادلات بینالمللی به عنوان یکی از مطرحترین و نافذترین بازیگران، متحدان استراتژیک این کشور در خارج از اروپا دو سیاست بشدت متفاوت از دیدگاه مفهومی و عملیاتی را در پیش گرفتند. مجموعهای از متحدان، آمریکا را در جایگاه دفاع از امنیت نظامی خود قرار دادند و سایه چتر امنیتی واشنگتن را برای خود خریدند. اینان در صحنه سیاست خارجی و در نهادهای بینالمللی حمایت همهجانبه خود از آمریکا را به شکلهای گوناگون که غالبا کمترین هزینههای انسانی، اخلاقی و مادی را بر آنان تحمیل میکرد به نمایش گذاشتند.
این کشورها، حال که دغدغههای موجودیتی را به دلیل احاله مسئولیت دفاع از امنیت خود به آمریکا ندارند، تمام منابع در اختیار را متوجه توسعه اقتصادی و استحکام بخشی اجتماعی میکنند. اینان ایفای نقش به عنوان کشورهای تجاری را بر یکهتازی نظامی و سیاست تنشزای منطقهای ترجیح میدهند و سیاست خارجی خود را در چارچوب تجارت تعریف میکنند. ژاپن بعد از 1945 و کره جنوبی پس از پایان غیررسمی مخاصمه در شبهجزیره در سال 1953، در این مسیر گام برداشتند و امروزه در زمره نزدیکترین متحدان آمریکا بوده و امنیت و توسعه و رفاه اقتصادی را برای مردمان خود فراهم کردهاند. گروهی از کشورها نیز آمریکا را ضامن امنیتی خود قرار میدهند، امنیت را از آمریکا طلب میکنند و چتر امنیتی این کشور را برای خود میخواهند. این کشورها از نیمههای دهه 70 و پس از پایان جنگ سرد، سپر امنیتی آمریکا را سر پُلی قرار دادند برای این که منابع در اختیار را متوجه ماجراجوییهای منطقهای و تامین هزینه برای یکهتازی در حوزه جغرافیای پیرامونی و به چالش کشیدن و رویارویی با خصم خود قرار دهند. عربستان سعودی را باید از شاخصترین کشورهای رده دوم نام برد. آمریکاییان خط مشی عربستان سعودی را مثبت قلمداد کرده و از زمان شکلگیری استراتژی جنگ (مبارزه) علیه تروریسم آزادی عمل فراوانی را به ریاض دادهاند.
عربستان سعودی به عنوان مقصد اولین سفر بینالمللی دونالد جان ترامپ بوضوح نشاندهنده تداوم خط مشی دو رئیسجمهور قبلی آمریکاست. آمریکا سیاست خاورمیانهای خود را براساس محوریت عربستان سعودی در جهت بسط بیثباتی و دائمی کردن بحرانهای منطقهای قرار داده است. نیاز آمریکا بشدت همسو با استراتژی این کشور از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان است. رهبران حاکم بر ریاض با این احتمال که سایه امنیتی آمریکا به جهت این که حمله نظامی از سوی همسایگان را کم خواهدکرد، به دنبال پیش گرفتن یک سیاست منطقهای تجاوزگرایانه و تهاجمی در ابعاد نظامی و دیپلماتیک دنبال آن هستند که جایگاه خود را تا رهبری در جهان عرب ارتقا دهند تا ظرفیت بیشتری برای به چالش کشیدن کشورهای خصم داشته باشند. عربستان سعودی فاقد یک فرهنگ رزمی و ارتش توانمند به لحاظ نیروی انسانی برای آغاز جنگ و رویارویی مستقیم با بازیگران قدرتمند منطقهای است. اما حجم وسیع دلار نفتی و ظرفیت تولیدی بالای ده میلیون بشکه نفت در روز که امکان افزایش آن به نزدیک 14 میلیون نیز وجود دارد، این امکان را برای عربستان فراهم ساخته تا با خرید اسلحه و قرار دادن آن در اختیار گروههای افراطی نظامی امنیت کشورهای خصم خود را با اختلال مواجه کند و در مقابل ارزشهای مشروعیت بخش معادلات مستقر در عربستان سعودی را در منطقه بگستراند. معاملات وسیع تسلیحاتی ریاض با آمریکا که در واقع باید آن را شیوه قانونی خرید حمایت نظامی واشنگتن از سوی عربستان سعودی تلقی کرد این اطمینان خاطر را به وجود آورده که دنبالهروی از سیاست جنگهای نیابتی برای به خطر انداختن امنیت کشورهای خصم و ایجاد جنگ داخلی منجر به واکنش در شکل حمله نظامی به این کشور نخواهد شد. هدف سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در ریاض تقویت این ذهنیت و توجیه حضور وسیعتر در خاورمیانه بود.