من که روزگاری را بمثابه شاگرد در مکتب دیپلوماسی ی کشور بسر برده ام، امروزه از تحلیل ها و تحکمات و شاخ و شانه کشیدن های بیشترین به اصطلاح تحلیلگران و سیاست مدار های در صحنه و در رسانه… شوکه شده و در عجب مانده ام. از سیاستمداران سیاستدان و سیاستگذار، اصلن کمتر کسی، شاید تشریف داشته باشد
دلیل و برهان این مدعا فقط یکی این است که قریب هیچکدام از این سیاست گویان و سیاست مدارنمایان به کنه دقایق و ریشه های تقریبن لایتغیر راز و رمز رویکرد های سیاسی خارجی پاکستان پی نبرده اند و پی نمی برند.
در انستیتوت دیپلوماسی، ما استادی به نام “پناماریوف” داشتیم. در هر ساعتی از مضمون تاریخ دیپلوماسی، به تکرار تذکر می داد: ” کسی که تاریخ دیپلوماسی و تاریخ سیاسی جهان را نخوانده و نمی داند(هضم نکرده)، نمی تواند تحلیل دقیقی از اوضاع جهان و منطقه ارایه دهد. مضمون تاریخ سیاسی جهان را به دقت تعقیب کنید و بیاموزید”.
با در نظر داشت ارشادات استاد موصوفم، و از آنچه من از آن هضم و جذب نموده ام؛ کلن در مورد موضع قدرت های سیاسی غرب و منطقه در برابر کشور شهیر تروریست پروری به نام جمهوریه اسلامیه پاکستان گفتنی ها درین مختصر گنجایش ندارد. حتی نکات بارز تیتر وار فرصت دیگر و نوشتار جداگانه را می طلبد. منتها به خاطر باید داشت که پاکستان مرکز پرگار سیاست، اجنتوری و دیپلوماسی (وشاید صلح) آنها در بخش بزرگی از آسیاست. در یک کلام با کشور های پر خمود و جمود، خیلگی و خیانت مانند افغانستان تعویض شدنی نیست.
آنچه را پاکستان علیه افغانستان انجام داده است و میدهد اعم از اینکه ناشی از استراتیژی های خودش باشد یا به نیابت نمرود های غربی و عربی؛ نیز مجال بر شمردن نداریم. ولی یکی از موفقیت های پیشینِ مفت و ارزان و حالا هم خیلی کم هزینه و آسان آن؛ مزدور ساختن و خاین ملی درست کردن سیاست کاران، دین بازان، دین فروشان و سایر لومپنان و ضعیف النفسان افغانستانی است.
حتی قابل یاد آوری مبرم اینست که، نزدیک به چهل سال است که مردم کشور ما همه شاهد تباهی خود و ویرانی سرزمین و مسکن و مأوای خویش عمدتا از ناحیه پاکستان و نوکران جنگی آن اند. مگر به این همه درد ها و آلام ناشی از این تراژیدی پهناور و طولانی عادت کرده اند تا حدی که با اطلاع مثلن از هر کدام یک عملیات انتحاری خونبار و تبهکن دشمن؛ فقط لحظه ای سر می شورانند و اوف و های میکنند؛ پس ازآن مصروف مشغله های روتین و روزانه ی خویش می شوند. یا «…خاموش میکنند و فراموش میکنند»
یعنی که بالاترین و بدترین عمل سیاسی دشمن؛ احساس و فهم، تئوری و دانش سیاسی در ما به وجود نمی آورد. این وضعیت عامل و سبب دارد: (به شمول منبر های مساجد و ستیژ های مدارس و آموزشگاه ها) رسانه های متعدد و متنوع غول سرمایه (که به سخن دیگر همان امپریالیزم جهانی و جهانخوار است) و مزدوران بومی آن، چون ملیتاریست ها و تروریست های پاکستان، طی شانزده سال تمام با برنامه های روانشناسانه و استخباراتی، به اشاعه، توسعه و گسترش اندیشه های تاریک و روحیات جاهلانه تا جادوی شوم و شنیع بنیاد گرایی مذهبی نما دست یازیده و نسل ها را وسیعن شستشوی مغزی داده و معروض روانگردانی کرده اند.
به نظر میرسد که آن سیاستمداران در صحنه و در رسانه…، اساسن به مانند سایران از همین آفات متاثر میباشند صرف نظر از اینکه چقدر دانش سیاسی و خلاقیت مسلکی دارند و چقدر در نهاد و طینت مزدور و عامل دشمن استند!؟
از جمله ذوات معلوم الحال و به حد کافی متناقض و مفتضح که نام های «رهبران» را با خود یدک میکشند؛ یا به حکم و دستور یا برای خوش آمد باداران خارجی، همایش ها و نمایش های سیاسی- دیپلوماتیک داخلی و بین المللی دارند چه بسا با لباس های «جهادی اسلام آبادی و وهابی ـ سعودی». لذا عجبی ندارد که آنان در برابر ملیتاریزم پاکستان و تروریسم سازی و تروریسم پروری اش اصلن تحلیل و سنجش روشن و واقعبینانه نداشته و برای مقابله ملی و رهایی بخش در زمینه طرح و برنامه ای تدوین و تطبیق ننمایند. و بر عکس هم مصروف طرح و توطئه علیه هر آنکس و هر آن چیز که متمایل به چنین شناخت و طرح و برنامه نجات ملی است باشند. شمه ای از تصویر های جامعه ی قرون وسطی ما و حقایق روبنایی مصیبت بار کنونی آن از پژوهش این قلم، زیر نام «ذلیل سازی مردم افغانستان با ریش و ریشخند» قبلا درین راستا تألیف و در رسانه ها در شعاع بسیار گسترده به دست نشر سپرده شده بود.
دران زمان؛ هیچ حرف و کلامی از به قدرت رسانیدن آقای غنی احمدزی؛ در هیچ کجایی شنیده نشده بود. لذا شاید من اولین کسی بوده باشم که در مورد تصمیم شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی ارتجاع و امپریالیزم برای نزول اشرف غنی به حیث یک فیگور قابل اعتمادشان در زعامت افغانستان در آن مقاله ی تحلیلی یاد دهانی هایی کردم. برای مطالعه و مشاهده لطفا بالای لینک زیر کلیک فرمایند!
وآن درست زمانی بود که جناب دکتر غنی احمد زی حکم و دستور گذاشتن ریش و لنگی، گشتاندن تسبیح، کاهش و ترک پوشیدن دریشی و بر عکس چسپیدن به پیراهن تنبان و در آوردن ادا و اطوار ملا گری، صوفی گری و حاجی نمایی را از شبکه های اطلاعاتی ـ جاسوسی خارجی حصول نموده و سخت مصرف این نمایشات گردیده بودند. برای تشهیر شخصیتی ایشان نیز، در اول ریاست کمیسیون انتقال و تسلیمی مسئولیت های امنیتی از نیروهای خارجی به نیروهای کشوری را به ایشان سپرده بودند. ضمنن در همه شب ها در رسانه ها گزارش های ویدیویی از جناب اشرف غنی را هنگام بوسیدن بیرق ملی در جزوتام های قوای مسلح به نمایش می گذاشتند.
بر میگردیم به اصل موضوع:
اگر از دوره های سیاه قبلی بگذریم؛ بعد از سال 2001 مهاجمین به افغانستان؛ از جمله به مدد پاکستان و خصوصن سازمان جهنمی آی ایس آی آن؛ برای حصول اهداف استراتیژیکی خویش به رویکرد های عدیده ای دست یازیدند از جمله:
– نخبگان کشور را حتی الامکان به صورت فامیلی با پول های ملیارد دالری ی باد آورده پطرو دالری و ذکاتی و زیارتی …خریده و اجیر کردند.
– چنانکه فوقن وضاحت یافت تیوری توطیه روانگردانی و تخدیر مردم کشور را پیاده ساخته اکثرن آنان را در برابر تجاوز، جنایت، فساد و غارتگری، ظلم و استبداد، نسل کشی و نفاق و تفرقه قومی و مذهبی بی تفاوت و کم احساس و کم اندیشه نموده روحن به عقامت کشیدند.
چهل سال تمام است که مردم مسلمان ما بارها دست به دعا و نیایش بلند کرده و میکنند تا صلحی در این سرزمین بلاکشیده و سوخته تامین و حاکم شود. اما ترحمی از جانب هیچ جنگ افروز حصول نشده است. الان مردم نومید از همه آرزو و استدعا؛ فقط در انتظار مرگ معلق بر سرخویش و ویرانی و تباهی بیشتر و بیشتر میهن خویش، نشسته اند.
هجوم و حضور خارجی ها مشخص است که به هدف تاراج و غارتگری منابع این سرزمین میباشد. با ایجاد پایگاه های نظامی به مصوونیت تداوم همین چپاول و تاراج پرداخته اند. و از سوی دیگر به رویکرد مهار حریفان منطقوی چون روسیه، چین و ایران سخت مصروف اند. حال ببینیم در شخصیت هایی که نقش رهبری را ایفا می نمایند؛ به غیر از جلالتمابانی چون کرزی- احمدزی و گروپ های معلوم الحال شان که از بیرون دیسانت و انتصاب شده اند؛ سایرین از بوته آزمون چگونه بدر گردیده اند و میگردند؟
اما درین نبشتار می خواهم شخصیت متفاوتی را به معرفی گیرم که ادعای 14 سال جهاد فی سبیل الله!!! و خدمت گذاری برای مردم! را می نمایند و واقعن هم کمیت ملیونی در انتخابات از موصوف حمایت نموده و حتا او را به پیروزی قاطع نیز رسانیده بودند که متاسفانه خود نخواست یا نتوانست در روند اول انتخابات و پس ازان، از رای مردمی بصورت قاطعانه دفاع نماید.
این شخصیت همانا آقای دکتور عبداله عبداله است که تن به بحران مصنوعن ایجاد شده داد؛ به جان کیری و ماموریت نه چندان مشکوکش تن سپرد. به لطف شبکه های استخباراتی دل بست، در حالیکه با راه انداختن ماشین های چاپ کارت های رای دهی در وزیر اکبرخان؛ (به قولی در خانه آقا حنیف اتمر)؛ حریف انتخاباتی تقلب میکرد و به اذعان یکی از وکلای پارلمان به نام کمال ناصر اصولی، تنها از لوی پکتیا چندین برابر نفوس آن ولا به صندوق های رای دکتر غنی چنین کارت ها واریز گردیده بود. آقای عبدالله در معامله عجیب امریکایی؛ ریاست جمهوری غنی احمد زی را قبول و با تسلیم تاریخی به آن رسمیت داده خود به مقام ناموجود و بی معنایی قناعت ورزید. به اصطلاح ابتکار وزیر خارجه امریکا در رفع بحران مصنوعی انتخاباتی؛ حکومت وحدت ملی شد که در آن برنده اول انتخابات آقای عبدالله نه تنها رأی ها که انگشت های بریده شده و خون و عرق و زحمت خلق خدا را فدای چشم و ابرو نماینده بادار اشغالگر مملکت نموده خود به یک پست موهوم نام نهاد ریاست اجرائیه (یک پُست غیر قانونی و فاقد صلاحیت ولی دارای مسئولیت به پیشگاه حریف متقلب یعنی غنی) پرتاب گردید.
طی عمر حکومت وحدت ملی، همه دیدیم که دکتر عبدالله بی صلاحیت ترین حتا از ضعیف ترین وزرای اشرف غنی بوده است. این جهادی ی پرشور! که نتوانست از حق قانونی خود و انتخاب کنندگانش در برابر انحصارگری قومی گروپ آقای اشرف غنی دفاع کند؛ به لحاظ منطق سیاست و دیپلوماسی دو راه بیشتر پیش روی نداشت:
یا استعفا توأم با افشای تمامی حقایق برای مردم و همسنگران.
یا چسپیدن به آرگاه و بارگاه که فقط امتیازاتی شخصی منحیث رشوه برای شخص خودش داشت. فرجام راه دوم فقط خیانت به همسنگران و مردم و میهن بود و است!
چنانکه عملن با کسانی که برای دادخواهی و دفاع از حق مردم، برای مبارزه بر ضد طالبان تروریست و داعش که همه بازهم دست پروردگان همان خارجی ها اند، به پا خاستند، برخورد جناب عبدالله نه فقط «خود را به کوچه حسن چپ زدن»، بل حتا ایستادن بر علیه آن ها بود.
من در یکی از نبشته های پیشین خویش به برکت علم سیاست سوال خاین بودن و یا وطنپرست بودن دکتورعبدالله را به میان کشیدم؛ نه به ادعای کدام علم غیب و ولی گری و پیمبری!
لطفا نگاه کنید به حدود سه سال پیش زیر عنوان“آیا دوکتورعبدالله عبدالله هم خاین ملی ثابت میشود؟
برای مطالعه نبشته بالای لینک زیر کلیک فرمایید:
http://www.bamdaad.org/didgah/1559-2015-09-26-18-26-58.html
متاسفانه که دکتور عبدالله ازان به بعد به این پرسش با عمل خود جواب بی چون و چرا داده ماهیت قسما مستور خویش را هم بر ملا ساخت.
لطفا اکنون به استناد منبع دیگری هم؛ نگاه کنید که کار دبل عبدالله حتی در برابر نزدیکترین حمایتگر و یار انتخاباتی اش که در کنار مردم هرانچه امروز دارد را مدیون هموست، به کجا رسیده است؟!
” نور، اخلالگر است یا عبدالله، ستون پنجم؟
این روزها عبدالله عبدالله در محافل دیپلماتیک، برای عزل و برکناری آقای نور، کمپاین می کند. داکتر عبدالله در تازه ترین سفر خود به ایالات متحده امریکا در تمام جلسات و نشستها با مقامهای آن کشور از عطامحمد نور به نام “عنصر اخلالگر حکومت وحدت ملی” یاد نموده و برای عزل و برکناری وی لابی کرده است.
از کمپاین های عطا محمد نور والی مقتدر بلخ و رییس جمعیت اسلامی برای عبدالله عبدالله در دوره انتخابات ریاست جمهوری همه آگاهی داریم. منظورم تلاشهای او در دوره انتخابات ریاست جمهوری است که نزدیک به 20 میلیون دلار را هزینه کرد و از همه پیشنهادها و امتیازهای جناح رقیب گذشت تا همسنگر پیشین خود را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند . اما این روزها عبدالله عبدالله در محافل دیپلماتیک، برای عزل و برکناری آقای نور، کمپاین می کند. منابع ما میگویند که داکتر عبدالله در تازه ترین سفر خود به ایالات متحده امریکا در تمام جلسات و نشستها با مقامهای آن کشور از عطامحمد نور به نام “عنصر اخلالگر حکومت وحدت ملی” یاد نموده و برای عزل و برکناری وی لابی کرده است. جامعه جهانی و کشورهای منطقه، با توجه به جایگاه مردمی و نفوذ والی بلخ در میان حوزه جهاد و مقاومت، وی را به عنوان “عنصر ثبات کشور” میشناسند. هدف رییس اجراییه از توصیف نور به عنوان “عنصر اخلالگر” این است که از والی بلخ تصویر وارونهای در محافل تاثیرگذار بر مسایل افغانستان ترسیم کند و زمینه را برای برکناری وی فراهم نماید. این در حالی است که عبدالحفیظ منصور، نماینده مردم کابل در مجلس نمایندگان و عضو شورای رهبری جمعیت، در گفتگو با رسانهها نیز تایید کرده است که طرح برکناری والی بلخ برخاسته از تمایل ریاست اجراییه به این امر است، نه از رییس جمهور. مساله برکناری احتمالی والی بلخ درست هنگامی به مطبوعات درز کرد که آقای نور در سفر یکروزه به کابل با عبدالله ملاقات نمود. منابع ما میگوید که در این ملاقات، رییس اجراییه از والی بلخ خواسته بود که از مقامش کنار برود؛ پیشنهادی که با پاسخ تند نور مواجه شده و رد میشود.
عبدالله؛ ستون پنجم؟ تقابل عبدالله با نور در این روزها باب بحثی را در شبکههای مجازی باز کرده است مبنی بر اینکه عبدالله عبدالله کیست؟ بسیاریها در این روزها از داکتر عبدالله به عنوان ستون پنجم دشمن در صف نیروهای متعلق به حوزه جهاد و مقاومت یاد میکنند.
ستون پنجم به گروه و افرادی گفته میشود که در نهان به تضعیف گروه بزرگتری که باید ظاهراَ به آنها وفادار باشند، میپردازند. عتیقالله بریالی، معاون پیشین وزارت (دفاع) و از همکاران نزدیک قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود در یادداشتی در صفحه فیسبوک خود، ضمن طرح پرسشهای معنادار، عبدالله را به دشمنی با “پیروان مسعود” و “تبانی با رقبا” متهم کرده است. او به شکل معناداری پرسیده است که : “آیا تا حال نزد دوستان خوش باورمان این فکر به وجود آمده است که چرا داکتر عبدالله میخواهد استاد عطامحمد نور را از پست ولایت بلخ کنار بزند و یا در این راستا به دیگران انگیزه میدهد؟” او سپس افزوده است: “مگر این عمل نشان واضح از سلسله تبانیهای مختلف داکتر عبدالله با دشمنان آمر صاحب نبوده است که پس از شهادت آمر صاحب وی نزدیکترین یارانش را با توطئههای مختلف، یکی پس از دیگری، از صحنه سیاست دولتی بیرون نموده است؟” عبدالحفیظ منصور، عضو مجلس نمایندگان و یکی دیگری از چهرههای نزدیک به مسعود شهید، به شکل معناداری از توطئه و دسیسه سپیدار برای برکناری والی بلخ پرده برداشته است. کاربران دیگری نیز در شبکههای اجتماعی با اشاره به اظهارات خلیلزاد، سفیر پیشین واشنگتن در کابل، به نقش عبدالله در تحکیم سلطه شئونیسم قومی و حذف و طرد چهرههای جهادی پس از کنفرانس بن اشاره کرده و از وی به نام “مار درون آستین” یاد میکنند. خلیلزاد در کتاب خاطرات خود که زیر نام “فرستاده” به چاپ رسیده است، داکتر عبدالله را متهم میکند که او نخستین کسی بود که پیشنهاد کرد ریاست دولت باید از استاد برهانالدین ربانی به حامد کرزی انتقال یابد. خلیلزاد اعتراف میکند که در کنفرانس نام کرزی را نخستین بار از زبان دکتر عبدالله شنیده است. توهم زدگی عبدالله
تقابل عبدالله با نور به نظر میرسد ریشه در توهم زدگی قصر سپیدار دارد. قصر سپیدار میپندارد که هنوز همان موج حمایت مردمی را پشت سر دارد که در دوره کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری داشت و به همین خاطر میتواند در صورت برکناری نور، نارضایتیهای مردمی را مهار کند. اما آنچه را قصر سپیدار فراموش کرده، چند چیز است: اول- در ایجاد موج مردمی در دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز نقش عطامحمد نور بیشتر از او بود؛ دوم- هنوز در آن مرحله مردم عبدالله را به عنوان یار و همسنگر قهرمان ملی میشناختند، نه به عنوان ستون پنجم؛ سوم- و آخر اینکه امروزه با نشر اسناد قوم گرایی حکومت وحدت ملی، آتش نارضایتیها آن قدر در میان مردم شعله کشیده است که کوچکترین جرقهای کافی است تا سپیدار و ارگ را یکجا ببلعد. در تازه ترین مورد، سندی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که نشاندهنده تبعیض سیستماتیک حکومت وحدت ملی نسبت به تاجیکان است. این سند که متن مکتوب یکی از ارگانهای وزارت داخله است، دستور شفاهی ریاست جمهوری را کتبا به نهادی ابلاغ میکند که از استخدام افسران تاجیک بپرهیزد. تصور کنید اگر در چنین مرحلهای، حکومت حماقت کند و در تبانی با عبدالله مکتوب برکناری والی بلخ را امضا نماید، خیابانهای کابل شاهد چه روز و روزگاری خواهند بود؟ آیا مارش عظیمی به قصد تسخیر ارگ و ریاست اجراییه راه نخواهد افتاد؟”
****